۱۳۹۹ دی ۵, جمعه

جمشيد پيمان و من و شيطان!!!

 




جمشيد پيمان و من و شيطان!!!

جمشيد پيمان نازنين پستى گذاشته بود و من كامنتى بر اين پست زيبا و او پاسخى به بنده باز من پاسخكى به او
در ايام مباركه كريسمس و نوئل مناسب ديدم اين بحث را در اينجا بياورم
پست جمشيد پيمان:


تقبیح و محکوکردن پرستوهای رژیم حرفی ست!
تقبیح آنان که به دام این پرستوها میُفتند،در حرف نمی گنجد،
دفتری صد برگ لازم دارد!

كامنت من

دام جمشید جان؟
در خبر است آخوندی شیطان را به خواب دید که مشغول درست کردن طناب با ضخامت های مختلف است
سؤال کرد اینها چیست
شیطان فرمود این برای کشیدن آدمها در سطوح مختلف به طرف خودم است مثلا آن نازک مال آن آخوند هرزه است آن کلفت مال آن آیت‌الله آست که مثلاً خیلی زهد دارد
طرف گفت می شود طناب مرا هم نشان بدهی
شیطان فرمود ... تو؟... عزیزم تو که طناب لازم نداری با یک اشاره می آیی ... بیا...!!!....
بعد یک سری را آنجا نفرمود آنها که خودشان می روند و شیطان از دستشان فراری است

پاسخ جمشيد پيمان

محمد جان درود بر تو! الان با این تمثیلی که آوردی کار دست من دادی! وقتی موضوع را گفتم، بعدش بگو من در کدام دسته از دسته بندی های شیطان جا میگیرم!! ماجرا از این قرار است که حافظ غزلی دارد که از شاه‌کارهای اوست، با این مطلع : " در نظربازی ما، بی خبران حیرانند/ من چنینم که نمودم ،دگر ایشان دانند... تا می رسد به این بیت: زاهد ار رندی خافظ نکند فهم چه شد / دیو بگریزد از آن قوم که قرآن خوانند!! تا الان من ( و بسیاری دیگر ،چنین معنی کرده ام که حافظ در این بیت خودش را قرآن خوان و زاهد را دیو در نظر گرفته! اما از آنجا که عمود خیمه ی این غزل تقابل زاهد و متقی و صوفی با خودش است، با نگاه به بخش آخر تقسیم بندی شیطان به این فکر افتادم که شاید مقصود از " قوم قرآن خوان" همین گروه آخری است که در تفسیم بندی شیطان آمده و تو بهش اشاره کرده ای: زاهد و متقی و صوفی و سجاده به دوش ...! والحافظ اعلم بهذاالامر! می بوسمت.

پاسخ مجدد من

اولا که مگر من شیطانم که از من می‌پرسی؟! شیطنتهایی دارم ولی شیطان نیستم... حتی شیطونی هم میکنم ولی شیطان نیستم حتی به گفته برخی شیطون هم هستم اما شیطان نیستم!َ!!
دویماً که بقیه را نمیدانم اما زاهد و آخوند حتما در این صنفند
والله اعلم

محمد اقبال

محمد جان، سلام ! دیشب در عالم رؤیا با شیطان رو در رو شدم! ازش پرسیدم بیا و خودت بگو چرا حافظ در موردت گفت: دیو بگریزد از آن قوم که قرآن خوانند؟ در پاسخم یک چشمه شیطانی کردو گفت ؛ حافظ گفته " دیو" ، من که دیو نیستم، شیطانم! گفتم حافظ اشاره اش به آیه ای از قرآن است و برای حفظ وزن شعرش جای اسم تو از " دیو" استفاده کرده! دید کلکش نگرفت در جوابم چنین گفت: راستش را بخواهی این روزها من از هیچ قرآن خوانی فرار نمی کنم. چون اکثرشان از مشرف شدگان به زیر خیمه ی خودم هستند. آن اقلیت صادقشون هم اونقدر کم هستند که من زحمت جدا کردنشان را به خودم نمی دهم. گفتم، پس چرا... حرفم را قطع کرد و گفت ؛ ببین من الان قرار یک ملاقات خصوصی یا خدا دارم ، ازم مشورت خواسته، دفعه بعد که آمدم به خوابت، ادامه میدیم! هنوز از چشمم دور نشده بود که از خواب پریدم! الان می بینم تو گپ چند روز پیش را پست کرده ای!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر