۱۳۹۱ دی ۲۹, جمعه

فدرالیسم بهترین راه چاره برای ایران آینده


فدرالیسم بهترین راه چاره برای ایران آینده
ما ملیتهای تحت ستم ایران خواستار یک سیستم فیدرال و دموکراتیک در ایران هستیم که در آن حقوق همه برابر و تضمین شده باشد و همه حزبی پلورالیسم و پارلمانی که همه اقشار جامعه بتواند در آن شرکت کنند. تحقق انسانیت بدست خود انسان.


 برای مثال هر یک از دولتهای محلی میتوانند قوانین خاص خودشان را داشته باشند تصمیم گیری در باره قانون و قوانین دولتهای محلی مردم و پارلمان دولتهای محلی و مجلس قانونگذاری بر این مسئولیت دارند آن هم با رأی مردم منطقه دولت مرکزی به هیچ عنوان نمیتواند دخالت کند این مردم هستند در تصمیم گیری سهیم هستند نه دیگران.

1.   تامین آزادی و اراده ی انسان هدف اصلی فدرالیسم است. زیرا موجودیت انسان مدیون اراده و خواست خود انسان اوست. از منظره فدرالیسم موجودیت انسان نه به خاطر دولت و اقتصاد و ایدئولوژی بلکه به خاطر خود وی است. بدین لحاظ استفاده ابزاری از انسان برای رسیدن به اهداف و پدیده های نامبرده موجه نیست. یعنی سیاست و اقتصاد و علم بایستی درخدمت انسان قرار گیرند اما عکس این قضیه خلاف امر و نقض فدرالیسم محسوب میشود.
2.    انسان به خاطر ویژگی نوع خود و خلاقیت توسط اراده اش باید در مرکز ثقل تمامی مناسبات و رفتارها و اعمال قرار گیرد.
3.   هر انسانی از تولد صاحب حقوق بنیادی و غیر قابل اغماض است که توسط مراکز و نهادهای قدرت رسمی و گروههای اجتماعی قابل سلب نیستند. این حقوق عبارتند از برخورداری از حق زندگی و حق سلامتی و استانداردهای زندگی و آزادی تحرک وفعالیت بطوری که به آزادی دیگران لطمه وارد نکند و بویژه آزادی اعتقاد و ایمان وبیان اندیشه به اشکال گوناگون اعم از گفتاری و تصویری مولتی مید یا.
4.   رشد و شکوفایی آزادانه افراد. حقوق شهروندی که مورد نظر فدرالیسم است و از تمامی قید و بندها و اجبار بیگانگان فارغ میباشد و باید با برخورداری از امکانات رشد و استعدادهای نهفته اجتماعی بارور گردد. لازمه این امر داشتن حق تعیین و اختیار در محدوده زندگی شخصی و اجتماعی است. بدین خاطر فدرالیسم برای تاثیر گذاری لازم بر افراد و تمامی مسائل حوزه های سیاسی و اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی را در بر میگیرد.
5.    مبارزه بر علیه سلب حقوق و استثمار انسانی فدرالیسم برای تحقق بخشیدن به اهداف خویش بر علیه تمامی اشکال ستم و تحقیر و استثمار مبارزه میکند و با هر آنچه که آزادی و اراده انسانی را تهدید میکند به تقابل میپردازد. با هرگونه تجمع و ازدیاد قدرت در دولت و قدرتهای اقتصادی با تسلط بوروکراسی و تکنوکراسی نظامی گری دستکاری در ارتباط جمعی و سوءاستفاده از اموال عمومی به مبارزه بر میخیزد.
6.    مبارزه بر علیه سلطه گری. خود پرستی مفرط فردی یا گروهی از گوناگونی و علائق متفاوت سرچشمه میگیرند که به خاطر حفظ منافع مبارزات طبقاتی و نزاعهای مذهبی و ایدئولوژیک را بوجود میآورند.
فدرالیسم با چیرگی و تسلط طبقه ایدئولوژی و حزب بر دیگران و باکاربرد زور و قدرت برای این نیات به تقابل میپردازد. بر اساس فدرالیسم کسی حق ندارد حاصل زحمات دیگری را ازآن خود سازد. بدین خاطر مخالف سیاستهای اگوئیستی لیبرالیسم اقتصادی است و در عین حال نظام اشتراکی توتالیتری را نیز رد میکند. تامین استقلال مجامع کوچک و خرد. واقعیت و موجودیت انسانی. برخلاف لیبرالیسم اقتصادی با ویژگی فردگرایانه افراطی و فدرالیسم به انسان به عنوان یک موجود منفرد نگاه نمیکند بلکه در کنار ویژگیها نیازهای فردی اش به مثابه موجودی اجتماعی وجمعگرا توجه میکند که این ویژگی به خاطر هستی و بقای انسان میباشد.به این لحاظ انسانها برای تفاهم یکدیگر نیاز دارند که در نهادها و تشکلهای گوناگون اجتماعی شرکت کرده و سازماندهی شوند. نهادها و مسساتی که انسان در آن ارگانیزه شده بخشی از زندگی اوست. خانواده همسایگان سازمانهای عمومی و بخشهای مناطق کشوری گروههای اتنیکی و خلقها همگی به دایره زندگی بشر تعلق دارند. تلاش برای تحقق واقعیت انسانی از جانب فدرالیسم بزرگترین امر تعیین سرنوشت زندگی اجتماعی را فراهم میکند. تقدم سازمانهای کوچک و مشترک المنافع بر ارگانهای دولتی و اجتماعات ارگانیزه شده از نظر تاریخی و جامعه شناسی و حقوقی بر دولت مقدم بوده و به لحاظ طبیعتشان در برابر دولت از حقوق مستقل خود بهره مند هستند و به خاطر حق موجودیت خویش و مصالح امور از راهکارها و قواعد اتونومی (خودگردانی) پیروی میکند. ارزشهای شخصی مستقل و غیر دولتی جایگاه مقام و ارزش اجتماعات کوچک در محدوده تاثیر گذاریشان در سطح نهادهای دولتی است زیرا حکومت و ملت در اساس مراحل از سلسله مراتب اجتماعات بشری هستند. نهادهای دولتی در برابر مجامع و گروههای کوچک دارای حق ویژه نیستند. حقوق جمعیتها و گروههای مشترک المنافع و مستقل توسط دولت نمایندگی نمی شود و دولت در این مورد صاحب اختیار نیست. همچنین دولت حق ندارد موجودیت آنها را زیر سئوال ببرد. حق تعیین سرنوشت مردم و خلقها و ملیتها و همه آحاد ملت از نظر حق تعیین سرنوشت متساوی حقوقی میباشند. هیچ یک از مناطق کشور و سرزمین خلقها و ملیتها بدون نظر ساکنین آنجا به قسمتهای دیگر ضمیمه و یا از آنجا جدا نیمشوند. رشد و شکوفائی اقلیتها و خلقها در عرصه های گوناگون بایستی تقویت شده و مورد حمایت قرار گیرند. محتوا و چگونگی روح همبستگی روح نوین فدرالیسم به همراه تحقق فدرالیسم رفتار روحی و اخلاقی جدید در زندگی جمعی مشترک و همبستگی انسانی حاصل شود که زمینه های جذب و پذیرش متقابل گروههای متنوع اجتماعی را هموار میکند. غلبه بر شرایط موجود مادی فدرالیسم و ضعیت مادی موجود و مسلط را رد میکندخود پرستی مفرط و قدرت بدون توجه به علائق عمومی و ثروت پرستی و مال اندوزوی به قیمت فقر عمومی و تهمت و اتهام زنی و فساد و آسمیلاسیون و تبعیض و تحریک مردم و یا بخشهای از آن بر علیه یکدیگر نشانه بیماری اجتماعی وضعیت فعلی است و موجب حذف هرنوع همزیستی ساختاری است. که فدرالیسم ضد هرنوع نژادپرستی ای است. بجای برعلیه یکدیگر برای همدیگر و فدرالیسم به خاطر این برای جانشین شدن یک عقیده نوین تلاش میکند تابتواند بجای تقابل باهم بودن و همزیستی مشترک و بجای دشمنی آشتی را جانشین کند و برای فائق گشتن بر کینه و ایجاد صلح بر اساس تعادل حقوقی و فراهم کردن علائق مختلف گروههای گوناگون مردم تلاش میکند. اما در این رابطه نیاز به هرچه آگاه کردن مردم و توده های مردمی است در جامعه از طریق آموزش و پرورش
1.   آموزش و کورس لیبرال دموکراسی و قوانین فدرالیسم
2.    آموزش و پرورش و کورس برای یادگیری در برخورد عملی و تئوری دموکراتیک.
و آگاه کردن مردم به طور کلی برای امنیت و آسایش هرچه بیشتر مردم جامعهفدرالیسم روح همبستگی و روح انسانیت است و برای ارزشهای واقعی و فضیلت کمک رسانی و اتحاد و اشتراک در همزیستی و قانونمداری و حقوق برابری تلاش میکند. پرورش روح انسانی برای این هدف آموزش و پرورش جوانها با تفکر و ایده بشردوستانه لازم است تا بتوانند با پیروی از آن اصول و با درک مسئولیت انسانی به تفاهم و اشتراک مساعی همت گمارند. در این رابطه مدارس و آموزشگاهها در تربیت شهروندان و آموزش شخصیت نیکوومتکی برخود و تربیت متخصصین حرفه ای با خصائل انسانی موجب میشود تا تلاش واپسگرایان و اپورتونیستها و نژادپرستان و مخربین حقوق بنیادی و انسانی را خنثا سازند. شکوفایی نوین فرهنگ و هنر اهمیت ارزشهای فرهنگی . فدرالیسم به فرهنگ و هنر به مثابه اشکال بیان و ابراز خلاقیت انسان و به عنوان شاهد و گواه ایده آلها و اجزا تقویت کننده موجودیت اش مینگرد. فقدان خلاقیت و بی ابتکاری هنری و فرهنگی. فدرالیسمبرای رهایی و گذار از تسلط بی ابتکاری در محدوده هنری و فرهنگی که تاثیرات مادی گرایی و یا بنیادگرایی ایدئولوژیکی پژمردگی و نابودی آن را موجب شده است و با قاطعیت تلاش میکند تا یک جامعه تمام انسانیت را بسازد. طراحی و نقاشی و موزیک و رقص هنرهای نمایشی و دراماتیک و ادبیات را از گزند و آسیب شارلاتانیزم و انقلابات شبه فرهنگی مبرا کرده و بر علیه هرگونه دستکاری در آنها به مبارزه برمیخیزد. رهایی و تحمیل ابزار و سبکهای یک سویه. شکوفایی هنر تنها در شرایط آزاد و فارغ از هرگونه قیم مآبی و تحمیل و حاصل شده و به نتایج خلاق و مبتکرانه فرا میروید. به این خاطر فدرالیسم موافق حداکثر آزادی ممکن برای فرهنگ و هنر و فارغ از بودن آن از جهان بینی و اجبارها و تحمیلات سیاسی و اقتصادی است. فدرالیسم مسائلی چون کارهای اجباری را رد میکند و سخت مخالف چنین برخوردی است. فدرالیسم از تسلط مناسبات تجاری که به خاطر منافع گروههای سودجو و تجار هنری ایجاد شده و با نفوذ وتبلیغات در وسایل ارتباطات جمعی پیش برده میشود و خلاقیتهای هنری را به سکوت مرگبار وامیدارند و به مبارزه میپردازد. حمایت قاطعانه از خلاقیت هنریفدرالیسم از تمامی جهات از فرهنگ و هنر حمایت میکند و در عین حال میخواهد به ابتکارات فرهنگی و شناسایی ارزشهای نوین نیزیاری رساند. هنرمندان از حمایت مالی مراجع رسمی و عمومی بهره مند گشته و اقدامات لازم بدور از بوروکراسی را برای شکوفایی آن مقرر میدارد. حفظ گنجینه های فرهنگیفدرالیسم حفظ چندگونگی فرهنگی را مورد توجه قرار میدهد و هرگونه تبعیض و تک صدایی و یک شکل گرایی را رد میکند. از سنتها و ارزشهای نیکو و به ارث رسیده مراقبت میکند و تبادلات فرهنگی بین گرههای گوناگون و مناطق و حوزه های مختلف را مقرر میدارد و به همزیستی چند فرهنگی و بارور شدن آن را یاری میرساند. هماهنگی علیرغ چندگونگیفدرالیسم چند گونگی را میپذیرد. فدرالیسم اصل منحصربفرد بودن و متفاوت بودن انسانها و گروههای انسانی را میپذیرد و در این اصل غنا و اندوختگی هستی اش را میبیندو بدینسان ریشه چندگونگی ابداع و خلاقیت را در آن میابد. بدین طریق راه کارهای متفاوتی را که در اثر ضرورت و تقسیم کار نوین حاصل میشوند به رسمیت میشناسد. هدف فدرالیسم پر کردن شکافهای بین جوامع انسانی با تکیه بر پیوند و همبستگی در تمامی ابعاد است و در کنار همزیستی هارمونی دار گروههای گوناگون انسانی میخواهد این ایده فدرالی را تحقق ببخشد. وحدت در عین چندگونگی. گوناگونی به معنای تقابل و تضاد نیستفدرالیسم تخاصمات در جهت نفی گوناگونی ها و یک جانبه نگری را مردودمیداند. بنیاد های اندیشه فدرالی بر موجودیت و همزیستی گرهها و جوامع مختلف تکیه دارد و به همین خاطر بر مقبولیت علائق گرههای گوناگون بر اساس تعادل و مسالمتجویی تلاش میکند. غلبه بر بی اعتباری و تهی کردن ارزشهاخطر جهان گسترش بی اعتبارییکی از خطرهای بزرگ زمان ما تهی کردن ارزشهای انسانی اعم از دستآوردهای فرهنگی و انس و علاقه به زادگاه و تعلقات و همبستگی به آن توسط قدرتهای موجود و ذینفع است که بدین وسیله میخواهند با تاثیر گذاری و دستکاری در ارزشها در جهت اهداف سیاسی و اقتصادی خود بهره بگیرند. تلاش فدرالیسم برای غلبه بر فقدان ارزشهافدرالیسم میخواهد توسط تقسیم بندی ارگانیکی و ایجاد ساختارها بر اساس سلسله مراتب و حقوق برابر بر بی اعتباری ارزشها غلبه کند و از توده های انسانی که به زادگاه و موطن خویش وابسته و دارای روحیات مستقل نیز هستند و شهروندان و همیارانی را که با رضای خاطر در کنار هم بسر میبرند بوجود بیاآورد. ایجاد جمعیتهای آگاه>هدف این ساختار حذف مهاجرتها و کوچهای اجباری و غیر انسانی است و جایگزینی آن توسط ساختارها و تقسیم بندی های نوین مطابق اراده انسانی است. به این امر مسلمأ وجود جوامع آگاه سیاسی و خودآگاهی مسئولیت شهروندان و تجربه و دانش در عرصه سیاسی مؤثر واقع میشوندجابجایی بی رویه و بیش از حد انسانی در شرایط فعلی عواقب ناگواراجتماعی و روحی را در بر دارد. بدینسان فدرالیسم از پیوند و وابستگی انسان به سرزمین و محیط و محل سکونت پشتیبانی میکند. میهن به عنوان محیط زندگی طبیعیاز نظر فدرالیسم میهن و اهمیت اساسی دارد و از آن معنای محیط طبیعی انسانی برداشت میشود و یا اینکه مدت طولانی در آن سکونت گزیده به عنوان محیط زیست ثابت از ضرورت و ویژگی زندگی انسانی است که شکوفایی و تحقق نیازمندیهای زندگی بشر آنرا الزامی کرده اند. بنابر این ویژگی ارزشمند باید حفظ شود. پاسداری از میهن و وطندر سیستم فدرالی انسان نسبت به محیط زندگی اش یک حق بنیادی دارد که از معیارهای مهم برای کیفیت زندگی است. این محیط به معنای میهن و محل زندگی است. ساختار این محیط باید با نیازمندیهای زندگی انسانها مطابقت داشته باشد. ویژگی طبیعی سرزمین گیاهان و حیوانات حفظ شده و از نابودی آنها ممانعت به عمل آید. زبانهای محلی و فرهنگی آیین و رسوم باید مورد حمایت قرار گرفته و از یک شکل گرایی جلوگیری شود آن هم بر اساس استاداردهای حقوق بشریساختار طبیعی و بنیادی موجودات زندهفدرالیسم یک ساختار نوین در موردنهادها و مؤسسات دولتی و اجتماعی را مطالبه میکند. و درک مسلط گونه از دولت را رد میکند که بر طبق آن دولت مرکز گرا به مافوق قدرت درک میشود و بقیه حقوقشان را تنها از دولتکسب میکنند و در فدرالیسم حق تعیین سرنوشت کسی نمیتواند جلوش به ایستد حق انتخاب بدست خود ملل است نه دولت و یا نهاد دیگر. بطوری که تقسیمبندی غیر طبیعی از بالا به پایین را رد میکند بلکه مردم هستند که در تصمیم گیری و انتخاب آن و اون سهیم هستندفدرالیسم یک ساختار ارگانیک مربوط به نظم عمومی و دولتی را از پایین به بالا میخواهد. این مسئله از انسانی شروع شده به همسایگان و انجمن ها و جمعیتها و جامعه تعادلی و ترقی یابد و به تشکیلات همگانی و دولتی سمت گیری میکند. جهت تاثیر گذاری شهرندان بر تشکیلات دولتی و اجتماعی و جریانات اجتماعی بایستی وظایف مشترک و عمومی حتی المقدور توسط شهروندان تحقق یابد. اصول مربوط به پرینسیپ سابسیداریاز نظر فدرالیسم واحدهای منفرد حق دارند مجودیت و بقایشان را حفظ کنند و مسئولیت این کار مقدمتأ برعهده خودشان است و برای تامین آن باید خودشان تلاش کنند و کمک جامعه میتواند در حدی باشدکه به توانایی و تکالیف او یاری رساند. در رابطه مناسبات اجتماعات گوناگون بر حسب نزدیکی و شناخت میتوانند به پیشبرد مراتب کمک کنند. حفظ و رعایت این مراتب مربوطیت تحت نظارت حقوق و قوانین توسط شهروندان تربوطه و اجتماعات جامه عمل میپوشاند. اتحاد همسایگان پایه و سلول اولیه ساختار های اجتماعی > در نظام فدرالیستی سلول اولیه ساختارهای اجمتاعی و رسمی را اتحاد و همبستگی همسایگان عبارت مسازند که امری آزادانه و مربوط به ساکنین یک منطقه است. متعلقین به ایناتحاد در فواصل معیین بطور مرتب تشکیل جلسه میدهند و مسئول امور را از میان خود برگزیده و مسائل شان حل و فصل میکنند. مراحل هرم گونه همبستگی جامعه > همسایگان بترتیب مراحل اتحاد یه و انجمن و جمعیت و شورا سازمان مستقل امور ساکنین و یا همبستگی ناحیه ای یک شهر را برقرار میکنند. اتحاد و همبستگی محلات مجددأ اتحاد ناحیه ها را ایجاد میکند و اتحاد نواحی مختلف شهری به اتحاد کل شهری فرا میرسدهبستگی اتحادیه های شهری اتحاد مناطق و ایالت را بوجود میآورد و بدینوسیله متحدأ دولت ایالتی و یا دولت یک ملیت را بوجود میآورند. اتحاد دولتهای ایالتی نیز دولت متحده سراسری و یا فدرال را تشکیل میدهند و از اتحادهای ماورا ملی در یک ساختار فدرالیستی جهان فدرال بوجود میآید که در تمامی سطوح بطور آزادانه . با حرکت از پایین به بالا بوقوع میپیوندد. حقوق زنان در فدرالیسمدر قوانین فدرالیسم زنانآزادی کامل دارند چون خود فدرالیستی بر اساس دموکراسی است. رفت و آمد زنان بدون اجازه دیگری حق انتخابکردن وانتخاب شدن و حق شرکت آزادانه در امورگذینشهایسیاسی واجتماعی بدون هیچ مانعی. در قوانین فدرالیسم حقوق همه از هرلحاظ رعایت شده است هیچ کسی و یا گروه هی نباید ازحق تدریس به زبان مادریش محروم بشود اگر چنین باشد نقض فدرالیسم است. نقض قوانین فدرالیسم یعنی نقض حقوق بشری. فدرالیسم به هویت انسان احترام میگذارد و انسان را تشویق میکند تا برای حفظ هویت خویش بکوشد. حیثیت انسانهیچکس حق ندارد به حیثیت و کرامت دیگران توهین بکند هر کسی چنین کاری را بکند طبق قانوند ستانداردهای بین المللی مجازات میشود و یا به قرامت سنگینی در پرداختن آن به کسی که به کرامت ایشام توهین نموده است باید به پردازد. ز با ن و هویت آدمی . محروم کردن ميليونها کودک از داشتن حق آموزش به زبان مادری خويش يکی از شنيع ترين نوع تضييع حقوق بشر است. در اين نوشتار به اهميت زبان مادری در تاريخ تمدن اشاره شده و نيز جايگاه زبان کردملیتهای که در ایرانزندگی میکنند و اهميت زبان ادبی اين ملیتها نمايانده شده است باید همه این حق را داشته باشند که در مرحله اول زبان مادری خودرا بیآموزند و تدریس کنند و تنها راه برای این کار فدرالیسم است که میتواند این همه مشکلات را حل و فصل کند. شما همه میدانید که ایران از شش ملیت مختلف تشکیل شده است که هر یک زبان خاص خودشان دارند اما تنها زبانی که حق خواندن و نوشتن دارد آن هم زبان رسمی دولت است که زبان فارسی و زبانهای دیگر حق خواندن و تدریس را ندارند در مدارس. در ایران آذری کرد بلوچ ترکمن فارس و عرب زندگی میکنند حقوق همه این ملیتها پایمال شده است و از زبانی مادریشان محروم هستند و تنها سیستمی که میتواند اینمسائل را حل کند این هم فدرالیسم است فدرالیسم قومی و یا جغرافیائی که حقوق همه برابر استو البته این هم نیاز بیشتر دارد که مردم آگاه بشوند تا معنا و مفهوم فدرالیسم را دریابند و در شک و تردید نباشند در این باره و این مسئولیت به دوش ما است که در دنیای آزاد زندگی میکنیم و توان بیان هم داریم بیشتر برای مردم روشن کنیم در باره فدرالیسم و تنها راه چاره فدرالیسم جغرافی و یا ملیتی و یا قومی میتواند ملتها را به اتحاد آرزومندانه و دوستی و همزیستی فرامیخواند. برای مثال هر ملیتی و یا قومی میتواند حکومت محلی خود را داشته باشند و با دولت مرکزی در ارتباط باشنددولت محلی این حق را دارد که هر 5 سال یکبار دست به رفراندوم بزند برای اینکه مردم بخواهند با دولت مرکزی بمانند یا اینکه جدا بشوند. در قوانین فدرالیسم حق تعین سرنوشت در مرحله اول قرار دارد. و از پائین به بالا یعنی مردم هستند که تصمیم میگیرند نه حزب و دستجات دیگر. فدرالیسم به فرهنگ و زبان و هنر توجه خاصی دارد. وفدرالیسم به هویت انسان احترام میگزارد و انسان را تشویق میکند تا هویت خود را باز یابد. هویت انسان چیست؟ هویت یعنی ملیت قومیت و نژاد برای مثال من خودم کرد هستم و هویت من کرد است و در مرحله اول کرد هستم و بعد در چهارچوب کشور ایران زندگی میکنم البته حالا در کشور سوئد هستم. فدرالیسم به حیثیت انسان احترام میگزارد و اجازه نمیدهد که کسی به کرامت دیگری توهین و یا اهانت کند و در این باره فدرالیسم بر اساس ستانداردهای حقوق بشری استوار است. از دیدگاه فدرالیسم انسان از روزی که تولد میشود دارائی حیثیت و کرامت است و باید به کرامت انسان احترام گزاشت. زن از دیدگاه فدرالیسم. فدرالیسم هر نوع تفرقه ای میان انسانها را رد میکند و میان زن و مرد هیچ نوع فرقی وجود ندارد و زن و مرد را ترازوی اجتماع میداند و فدرالیسم برابری میان انسانها را در قوانین فدرالیسم هست. فدرالیسم به علم و پژوهژ توجه خاصی دارد و بر این باور است که زنان از نظر تیز هوشی از مردان تیزهوشتر هستند زنان و باید این دو انسان بر اساس برابری دوستی و انسانیت زندگی کنند. در سیستم فدرالیسم آینده ایران.
1.       ایجاد شرکتهای اتومبیل سازی در کردستان و تقسیم ثروت و سامان بطور متساوی وبرابری.
2.       دولت منطقی کردستان این حق را دارد با شرکتهای خارجی پیمان به بندند.
3.       ایجاد اشتغال برای جوانان و مردم کردستان و ایجاد کارخانهای بیشتر در کردستان.
4.        آموزش و پرورش بر اساس انسانگرائی برای جوانان و مردم کردستان باید دولت محلی به آموزش و پرورش توجه بیشتری بکند برای پیشبرد علم و تکنولوژی و آگاه کردن مردم و جوانان در مورد پیشبرد علم در عرصه ی تکنولوژی و علمی.
5.       ریشه کن کردن بیسوادی در میان جوانان و مردم کردستان و بلند کردن سطح آگاهی مردم به درجه عالی.
6.       هر دولت محلی مسئول است که درباره پاسخ دادن به خواست مردم و جوانان تدابیر لازم را در پیش بگیرند و در خدمت مردم باشند و بر اساس انسانیت باید رفتار نمود.
7- سرود ملی سرود رسمی دولتهای محلی میباشد هنگام بالا بردن پرچم و خواندن سرود سرود ملی دولتهای محلی  پرچم دو تای بالا میروند و پائین میآیند یعنی پرچم ملی دولت محلی همراه با پرچم سراسری دولت فدرال. یعنی سرود ملی کردستان سرود رسمی دولت محلی کردستان میباشد.
8- باز کردن کتابخانه ها همراه با انترنت مجانی برای مردم و جوانان تا آندسته از کسانی که دست رسی به انترنت ندارند دست رسی پیدا کنند و با جامعه جهانی در ارتباط باشند.
9- باز کردن کورسهای کامپیوتری برای یاد دادن جوانان و مردم در کشور و باز باید کورسهای مجانی برای آندسته که توان پرداختن کورس ندارند بر پا بشود تا همه از علم و تکنولوژی امروزی بهرمند شوند منظورم کورس کامپیوتری است و کورسهای دیگر علمی.
10- درس مذهبی برای افراد زیر 18 سال باید ممنوع باشد بالای 18 سال هر کسی دوست داشت میتواند در باره مذهب مطالعه کند.  من در این باره در کتابی که نوشته ام به این اشاره نموده ام که نام کتاب مهمترین درسهای روانشناسی و رشد شخصیت است.  درس مذهبی میتواند عواقب منفی ای داشته باشد برای جوانان در جامعه و محیط زندگی را برهم زنند.
11- باید قانونی وضع بشود که به حقوق کودکان توجه خاصی داشته باشد و برای بهتر شدن و محیطی سالم مهربانی درس انسانیت به کودکان است نباید به کودک به هیچ عنوان دروغ گفت. اگر چنانچه یک کودگ از مادر و پدرش سئوال نمود باید آنچه حقیقیت است برای کودک تعریف نمود.  خندیدن و شوخی بیجا با کودکان از سوی پدران و مادران باعث میشود که کودک غیر جدی به بار آید و این جامعه را رو به ناسالمی میکشاند. و نباید به هیچ عنوان از کودکان کار کشید اگر چنین باشد نقض حقوق بشر است.
12- باید در این زمینه کورسهای برای خانوادها برای نحوی رفتار با فرزندانشان بر پا بشود و به پدران و مادران درس داده بشود تا با کودکان خویش مدارا و مهربان باشند. و در این باره کورس و آموزش برای پدران و مادران خیلی ضروری است برای سلامتی یک جامعه ی فدرال و دموکراتیک در ایران آینده.

 زبان و هویت آدمی زمانیکه یک قوم از زبان مادریش محروم بشوند به این معنا است که از هویتخویش محروم شده اند و زمانیکه زبان مادری در مدارس ممنوع باشد به این معنا است که هویت انسانی آن ملت ممنوع است و این نقض آشکار حقوق بشری آن ملت است که هویتش ممنوع شده است در نظام دیکتاتورهای ظالم و ستمگرو در این باره فدرالیسم زبان مادری هر ملتی را هویت آن ملت میداند باید حقوق و هویت ملتها حفظ و مورد احترام باشد. اگر از زبان مادریم محروم بشوم به این معنا است که از هویت خودم محروم شده ام و این خودش نقض آشکار حقوق انسانی من است برای مثال من کلمه من را بکار برده ام. حال تعریفی کوتاه در باره دولت موقت بعد از تغیر نظام در ایران و برقراری دولت موقت جمهوری فدرالدموکراتیک در ایران آینده . هنگامی که دولت و یا نظام دکتاتوری سرنگون شد یک دولت موقت با مشارکت همه اقشار جامعه و ملیتهای ایران به پا میشود که باید بر اساس آزادیهای اساسی و انسانی باشد با بکار بردن خشونت و کارهای تروریستی تحت هر عنوان ممنوع است. اجرای صحیح سانترآلیسم و فدرالیسم دموکراتیک در ایران آینده اولین حقی که حکومت استبداد را سرنگون و برکنار شد رأی و خواست مردم است وقتیکه حاکمیت استبداد اینقدربه امید و ایمان خیانت و سرکوب و خفغان را کرد بگذارید نسل ما جبران کند و بگذارید مردم بدانند که مسیری خلاف آن مسیر وجود دارد و بعد از آن وقت مردم با رأی خود آزادی و استقلال خود انتخاب نمائید و نمایندگان واقعی و دوستان مردم برای خود و برای امنیت و حاکمیت ملی و مردمی خود انتخاب نماینده به اراده خویش یعنی اراده مردم. اما در پیرامون آینده برای استقرار یک سیستم فدرال و دموکرات که حقوق همه در آن تضمین شده باشد. تأکید بر اینکه و با استناد به برنامه دولت جمهوری فدرال دموکراتیک آزادی عقیده و بیان و منع هر گونه سانسور و تفتیش عقائید آزادی کامل مطبوعات احزاب و اجتماعات و جمعیتهای سیاسی نیز اتحادیه ها انجمنها شوراها و سندیکاهای مختلف. در قوانین فدرالیسم تفتیش عقائید تحت هر عنوان ممنوع است. دولت جمهوری فدرال دموکراتیک ایران آینده ضمن احترام به همه ادیان و مذاهب گوناگون در جامعه و هیچ دین و مذهبی را به هیچ عنوان به رسمیت نمی شناسد و به هیچ عنوان امتیاز ویژه ای به آنان نمی دهد و تبعیض در میان پیروان ادیان و مذاهب گوناگون را مردود میشمارد و در مورد دولت جمهوری فدرال دموکراتیک ایران آینده در مورد موضع دولت در قبال مسایلی مانند حجاب و ورزش زنان و شرکت آنها در موارد امور هنری و درباره طرحهای در مورد حقوق زنان و برابر با مردان از جمله حق انتخاب کردن و انتخاب شدن در همه گذینشهای سیاسی واجتماعی حق اشتغال و انتخاب آزادانه هر شغل و حق تصدی هر مقام و حق فعالیت سیاسی و اجتماعی آزادانه و رفت و آمد و مسافرت بدون نیاز به اجازه دیگری و حق انتخاب آزادانه پوشش حق استفاده بدون تبعیض از کلیه امکانات آموزشی و تحصیلی و ورزشی و هنری حق شرکت در تمامی مسابقات ورزشی و فعالیتهای هنری زن حق دارد همسرش برای خود انتخاب کند و ازش جدا بشود حق دارد انتخاب کند و انتخاب شود.
در مورد حقوق زنان اولأ هیچ مردی نمی تواند بدون زن زندگی آسوده ای داشته باشد و بدون زن زندگی کند و هیچ زنی نمی تواند بدون مرد زندگی آسوده ای داشته باشد(اما زنانی هستند که همجنسباز هستند آنها هم حق آزادانه از خدمات و کار بدون هرگونه تبعیضی هر نوع تبعیضی علیه آنها تحت هر عنوان ممنوع است) زن و مرد هر دو ترازوی اجتماع هستند و هر دو هیچ فرقی با هم ندارند و هیچ کدام از آنها با هم فرقی ندارند. فدرالیسم یک درمان است برای طبقات مخلف در جامعه. در دولت جمهوری فدرال دموکراتیک آینده ایران در میان ملیتها و اقوام ایران یک نوع تقسیم قدرت میشود در آن هنگام من و دیگران میتوانند به ایرانی بودنشان افتخار کنند و اتحاد آرزومندانه میان اقوام و ملیتهای مختلف درزیر پرچم فدرالیسم دموکراتیک میسر است . تقسیم قدرت میان ملیتهای ایران و حکومتهای محلی باید اداره امور بدست خود دولت محلی باشد ارتش از مردم دولت محلی تشکیل میشود فقط برای یک ضرورت لازم ارتش از ملیتهای مختلف میتواند وارد قلمرو دولت محلی بشود آن هم با درخواست سران و ریئس دولت محلی .کمک هزینه اجتماعی برای افراد بیکار تا زمانی که کار پیدا کند باید دولت فدرال کمک هزینه اجتماعی برای مردم ایجاد کند و به کسانی که بیکار هستند کمک هزینه اجتماعی بدهد دولت و باید بدون هیچ نوع تبعیضی تمامی مردم از کمک هزینه اجتماعی برخوردار باشند. ایجاد کار و شغل برایمردم.
باقلم ساموئیل کرماشانی 



23/11/2005
موضوع در رابطه با قانونمداری و آزادیهای اساسی
با قلم ساموئیل کرماشانی
بنظر بنده تماميت ارضی يک مسئله نسبی است و بستگی دارد به رضايت مليتهای يک کشور. بنابراين اگر ما شرايطی را برای همزيستی مسالمت آميز و عدالتخواهانه فراهم نکنيم، نمی توانيم با زور چماق جلو گروهی از مردم را در سرزمين خود بگيريم که حتما بايد با ما زندگی کنند. پس بايد نخست زمينه را برای حفظ تماميت ارضی دريک سرزمین بوجود آورد. يعنی مابايد حقوق ديگران را همانند حقوق خود به رسميت بشناسيم و به اصول دمکراتيک و آزادی انسانها و مليتها که به آن اعتقاد داريم، پای بند باشيم. اين حق را در قوانين مملکتی بر پايه آزادی و دمکراسی برای ديگر مليتها تا سرحد جدائی تصويب نموده و قانونی کنيم. البته ما باید بیشتر در این باره بحث و گفتگو کنیم تا بیشتر برای آن دسته از شوینیستهای کوردلی که حقوق دیگران را به رسمیت نمیشناسند روشن بشود که نمیتوان با زور و چماق به هویت انسانی دیگران توهین کرد و یا اینکه با سرکوب و خفغان اداره مملکت را اداره نمود. اگر یک کرد در کردستان خواستار حقوق خود بشود هزار و یک اتهام بر وی وارد میشود تجزیه طلب تروریست جاسوس بیگانه و از این تبلیغاتهای مزخرفی که ما هرروز حتئ متأسفانه از رسانهای خارج از کشور هم شنیده میشود.
ما ملت کرد خواستار یک سیستم فدرال و دموکراتیک در ایران هستیم که بر پایه عدالت و قانونمداری و آزادیهای اساسی باشد.
  1. عدالت اجتماعی آزادی زنان و برابری زنان با مردان
  2. درست کردن کمک هزینه اجتماعی برای کسانی که بیکار هستند تا زمانی که کار پیدا میکنند.
  3. تقسیم قدرت در میان مردم و ملیتهای ایران هر ملیتی باید حکومت و پارلمان خود را داشته باشند و زبان کردی و یا زبانهای ملیتها باید زبان رسمی دولت محلی باشد
  4. پاکسازی کردن کتابهای آموزش و پرورش برای بهتر شدن در آینده.
  5. نوشتن قانون و دستور جدید بر پایه ماده های حقوق بشر سازمان ملل و احترام به حقوق انسانی مردم در کشور
  6. باید یک ماده ضد قانون باشد برای اینکه جلو هر نوع سواستفاده ای را گرفته بشود و اگر چنانچه کسی از قانون سواستفاده کرد باید ماده های باشد که جلو اون را بگیرد
  7. رعایت کامل ماده های حقوق بشر سازمان ملل و اجرای صحیح آن.
  8. باز نویسی کردن قانون اساسی کشور بر مبنای فدرالیسم دموکراتیک و بر مبنای فدرالیسم جغرافی و قومی برای اتحاد آرزومندانه ملیتها در ایران مثل کرد ترکمن فارس عرب بلوچ آذری و ملیتهای کوچک دیکر در ایران.
  9. باید قانون بالا تر از هر چیز دیگر باشد منظور من قوانین شناخته شده بین المللی در باره آزادی کامل مطبوعات از هر نظر باید آزادی و انسانیت بالا تر از هر چیز دیگر باشد.
  10. نباید به هیچ عنوان به مذهب اجازه داد در سیاست دخالت کند و نباید مذهب را به رسمیت شناخت و باید مذهب خارج از سیاست و قانون باشد چرا چون اگر مذهب در قانون دخالت کندو آن دیگر قانون نیست.
در قوانین فدرالیسم و در داخل دولتهای محلی میتوان یک نوع سوسیال دموکراسی برقرار باشد و فدرالیسم مخالف سوسیال دموکراسی نیست برای مثال هر ملیتی در مناطق خود میتوانند حکومت دلخواه خود را داشته باشند و شاید یکی از این دولتهای محلی بخواهند یک دولت سوسیال دموکرات داشته باشند فدرالیسم مانع این کار نمیشود اما فدرالیسم با چماقداری و دیکتاتوری مخالف است و سخت با اندیشه دیکتاتوری و چماقداری مخالف است و با هر نوعاندیشه ی دیکتاتوری به مبارزه برمیخیزد. و در این باره باید به حثیت و کرامت انسانها احترام گذاشت و بطور کامل و صحیح قوانین حقوق بشری را رعایت کرد و بر اجرای آن باید بطور کامل باشد. فدرالیسم نیاز به آگاهی و دانا بودن مردم دارد. فدرالیسم بر این باور است تا زمانی آگاهی و دانش در یک جامعه وجود نداشته باشد نمیتوان قوانین شناخته شده فدرالیسم را رعایت کرد بنابر این باید اول زمینه برای این کار هموار نمود تا همه با آگاهی و دانش لازم و با توانا آن زمان میتوان یک سیستم فدرال و دموکراتیک در یک کشور برقرار نمود. تا زمانی که آگاهی و دانش نباشد و ما انسانها همدیگر را درک نکنیم و حقوق یکدیگر را رعایت نکنیم نمیتوان به چنین آرمانی انسانی دست یافت. تا زمانی که تبعیض سرکوب خفقان و اندیشهای دیکتاتوری بر جامعه ما حاکم باشد سخت است که به چنین آرمانی انسانی دست یافت. ما باید در مرحله اول دست به یک خان تکانی کنیم و هویت انسانی دیگران را به رسمیت بشناسیم و حقوق دیگران را محترم بشماریم و قوانین شناخته شده بین المللی را رعایت کنیم و به آزادی و دموکراسی به اندیشم و انسانیت آن زمان میتوان جامعه را رو به یک آینده ی روشن سوق داد که حقوق همه در آن تضمین شده باشد. در قوانین فدرالیسم باید همزمان وقتیکه دم از دموکراسی و حقوق بشر زده میشود نباید فقط تئوری باشد باید همزمان گام عملی را برداشت و بحقوق دیگران و اقوام و ملیتهای کشور احترام گذاشت. در ایران ترکیه عراق و سوریه به هویت انسانی ملت کرد توهین میشود که هویت ملت کرد در آن کشورها ممنوع است. هویت انسان یعنی زبان فرهنگ و آداب و رسوم اما زبان هویت اصلی انسانها است. هویت هر انسان با زبان او گره خورده است زمانی که یک ملت از زبان مادریش محروم بشوند به این معنا است که آن ملت از هویت خود محروم شده اند و من در چند روز پیش که در سایت خبری پیامنیر یک چیز جالب و خنده دار خواندم آن هم این بود ابراهیم تاتلسس گفته بود من ترک فرزند ترک هستم این خیلی مزه خرف و خنده دار است که این هم یک مسئله را میرساند که او از ناچاری چنین حرفی میزند میداند اگر عکس آن حرف حرف دیگری بزند هنگامی که به ترکیه بازگردد مورد بازجوی و محاکمه قرار میکیرد و این هم با روز روشن در یک کشور که ادعای دموکراسی میکند بر ملت کرد فشار میاورد که تا از هویت خود محروم بشوند و یا اینکه نتوانند با زبان مادری خویش حرف بزنند و یا هویت خود را اعلام کنند. ابراهیم خودش یک کرد است و شاید اگر از دل و درون او سئوال کنید دور از دید کامیره ها و تلویزیونها شاید یک چیز دیگر را بیان کند ترس و وحشت به حدی است در ترکیه دیگر حد و حساب ندارد اگر دولت ترکیه با دولت جمهوری اسلامی مقایسه کنید شاید از ترکیه کمی پا فرا تر نگذاشته علیه ملت کرد البته ایران هم در کشت و کشتار ملت کرد در آن کشور ادامه داده و انجام داده است اما ترکیه با اسم دموکرات و اسم دموکراسی را هم بدنام کرده است. حال برگردیم به موضوع اصلی آنهم عدالت اجتماعی و دموکراسی است تا زمانیکه پروسه دموکراسی و فدرالیسم طی نشود نمیتواند به آزادی و انسانیت دست یافت باید دراین باره زمینه برای این کار هموار نمود از طریق آموزش و پرورش بر اساس انسانگرا برای بهتر نمودن جامعه برای پیشرفت و شکوفائی یک جامعه مدرن و دموکرات که بر پایه ی حقوق بشری استوار باشد بدون تبعیض نژادی قومی مذهبی و جنسی باشد که همه از حقوق برابر برخوردار باشند. البته امروز کسی نمیتواند یک کشور را برود و یا ببیند که تبعیض در آن وجود نداشته باشد این هم بخاطر سستی دستگاه حاکمه بر آن کشورها است و یا تأثیرگذاری احزاب دست راستی و افراطی که در پارلمان و دستگاه حاکمه این کشورها وجود دارد انجام میگیرد. از ترور شخصیت گرفته تا برخوردهای دیگر غیر انسانی. ترورشخصیت یعنی کسانی هستند علیه دیگران دست به تبلیغات و برای کم رنگ کردن شخصیت انسانی او دست به لجن پراکنی میزنند تا شخصیت انسانی آن فرد در دید دیگران کمرنگ بشود این ترور شخصیت نامیده 
میشود.
 ساموئیل کرماشانی 



20/11/2005
فدرالیسم و پاسخ به شوینیستهای سر گردان.
پاسخی درست و قانع کنند به آندسته از کسانی که میخواهند در نوشته های خودشان فدرالیسم را رد کنند و و خود را پلورالیسم بدانند البته پلورالیسم این اشخاص بر اساس مفرد است یعنی پلورالیسم در زیر چتر یک رهبر  و خود را مدافع خلق قلمداد کنند. اولأ فدرالیسم و قوانین فدرالیسم بر اساس پلورالیسم بنا شده است و دادن اختیار بیشتر به مردم در این زمینه مردم هستند که در تصمیم گیری و انتخاب نمایندگان خود سهیم هستند نه آنهای که در فکر این هستند که روزی رهبر مطلقه مثل ولایت فقیه بشوند.  اصل فدرالیسم یعنی پلورالیسم و پارلمانی که همه اقشار جامعه در آن شرکت کنند و من در این باره در مقالات قبلیم به این ها اشاره نموده ام که نمیتوان با زور چماق دیگران را مجبور کنیم که باید با ما زندگی کنند تحت عنوان حفظ تمامیت ارضی و دست به ترفندهای نامطلوب را بزنیم و باید به اصول دموکراتیک و آزادیهای اساسی و حقوق بشر احترام گذاشت. حقوق دیگران را رعایت کرد.
 انسان تا زمانیکه احساس و شخصیت خود را درک نکند نمیتواند دیگران را درک کند.   و باز در این باره من به وضعیت ایرانیان در مقالات  گذشته ام اشاره نموده ام. همه میدانند که بر ایران چندین قرن است که نظامهای دیکتاتوری حاکم بوده است و این تفکر دکتاتوری در اذهان مردم و آندسته از شوینیستها شکل گرفته است و دائم در شک و تردید هستند در رابطه با دموکراسی و فدرالیسم در ایران. از فدرالیسم ترس و وحشت دارند و در این باره با نامهای مختلف مقالات و بیانیه منتشر میکنند علیه فدرالیسم و دموکراسی.
در رابطه با آقای باقرزاده و تفکر دست اندرکاران ایران امروز برای همگان روشن است تفکر اینها. البته ما کردها طرفدار آزادی بیان هستیم و هر کسی میتواند نظر خود را بیان کند ما مخالف این نیستیم که دیگری چطور فکر کند انسان آزاد است هر طوری که فکر کند بیان کند.
آقای باقرزاده در نوشتهایش نشان میدهد که او هم مثل سایرین از اسم و کلمه فدرالیسم ترس و وحشت دارند. بهتر نیست بجای اینکه علیه فدرالیسم کورکورانه بیانیه منتشرکنیم بریم کمی در باره فدرالیسم مطالعه کنیم.
فدرالیسم یک درمان است برای جامعه ایران و با برقراری فدرالیسم ملی و جغرافی است که اتحاد آرزومندانه ملیتهای ایران و بر پا شدن دولتهای محلی  که به اتحاد و همبستگی میان ملل بر قرار میشود.
در زیر پرچم فدرالیسم ملی و جغرافی است که حقوق همه برابر و دموکراسی حقیقی بر قرار میشود و به حیثیت و کرامت انسانی ملیتهای که در ایران زندگی میکنند احترام گذاشته میشود.
ما باید منطبق با جامعه امروزی رشد آدمی و حیثیت و کرامت آدمی بیشتر بنگریم و تحلیل کنیم تا دچار اشتباه نشویم ما باید در سدد کشف یک تفکر نوین باشیم که برای مردم جامعه و رفاه و خوشبختی مردم و ملیتهای یک کشور باشد نه در فکر این باشیم که خودمان را همه کاره باشیم و حقوق دیگران را پایمال کنیم این تفکر نادرست است و با تفکر و  سیستم و ساختار امروزی همخوانی ندارد.
تنها سیستمی که با ساختارهای امروزی و استانداردهای امروزی همخوانی دارد آن هم فدرالیسم ملی و جغرافی است که دیگر دست آن نژادپرستانی که در سدد پایمال کردن حقوق دیکران هستند کوتاه میکند و به انسانها اجازه مدهد که بدون هیچ ترس و وحشتی هویت و فرهنگ خود را گسترش بدهند و هویت هر انسان به زبان او گره خورده است.
هویت یعنی زبان مادری یعنی فرهنگ و آداب آن ملیت. هر انسانی از تولد صاحب حقوق بنیادی و غیر قابل اغماض است و هویت یعنی زبان مادری  یکی از اساسی ترین حقوق بنیادی انسانها میباشد.
و اقلیتهاو ملیتهای که در ایران زندگی میکنند در طول تاریخ در زیر نظامهای استبدادی و شوینیستهای کوردل مینالند و داد میزنندهمه شاهد برخورد رژیم جمهوری اسلامی ایران با ملت ستمدید کرد در ایران بوده اند و شاهد جنایتهای هولناکی که قلبها را میازارد بوده اند. استبداد در ایران چندین قرن است بر این مردم و ملیتهای ایران حاکم بوده و هست.

گلپایگانی یک چیز خوبی گفته است که این جنگ و جدل حاصل کوتاه نظریست گر نظر پاک کنید مسجد و میخانه یکیست.
در قوانین فدرالیسم هیچ احدی نمیتواند حاصل دست کسی دیگر را ازآن خود کند و در این باره من در مقالات گذشته ام به این مسائل اشاره نموده ام که در قوانین فدرالیسم انسان ارزش دارد واین ارزش بر اساس آگاهی و دانش در یک جامعه برقرار میشود و هر تفکری انسانگرا نیاز به درس و آموزش لازم دارد و این ارزش با برقراری کورس و آموزش انسانگرائی و انسانیت میسر است.
1=در قوانین فدرالیسم اتحاد بر مبنایی اختیاری است نه اجباری میان ملیتهای یک کشور و فدرالیسم علیه هرنوع زور و اجبار کردن مردم به تقابل میپردازد و ضد چنین برخوردهای است.
2- اتحاد اختیاری و آرزومندانه ملیتها ایران بر مبنایی آزادی و دموکراسی و حقوقی و عادلانه بر مبنای انسانی.
3- حق تعیین سرنوشت خلقها و باید تمامی آنچه اداره امور داخلی نامیده میشود بدست خود خلقها باشد.
4- آزادی و برابری میان انسانها و رعایت کامل حقوقشان.
5- آزادی بیان عقیده و مرام سیاسی و عقیدتی بدون هیچ مانعی.
6-آزاد ی مطبوعات و آزادی بیان گفتاری و نوشتاری تصویری و مولتیمیدیا و آزادی ابراز عقیده و بیان بدون هیچ مانعی اما نباید برهم زننده آزادی دیگران بشود.
7- اجرای قانون و رعایت حقوق زنان باید زنان از حقوق برابر با مردان برخوردار باشند.
8- عدالت و انسانیت.
9- آموزش و ریشه کن کردن بیسوادی در جامعه.
دولتهای محلی باید از این حق برخوردار باشند که بدون نیاز به اجازه دیگری و بدون نیاز به اجازه دولت مرکزی روابط دیپلماتی با کشورهای جهان برقرار کنندو با دنیای خارج روابط دیپلماتی داشته باشند و از این حق برخوردار باشند.
10- آزادی و حقوق انسان باید در عمل و تئوری همزمان در جامعه برقرار بشود.
11- حقوق زندانیان نباید کسی بیش از 24 ساعت در باز داشت نگهداشت و باید بر اساس قوانین شناخته شده سازمان ملل با زندانیان رفتار کرد. و نباید زندانی سیاسی وجود داشته باشد در ایران فدرال آینده نباید کسی را بازداشت کرد بخاطر ابراز عقیده و بیان. و باید شکنجه بطور کلی ممنوع باشد و نباید هیچ زندانی را مورد شکنجه و قهر قرار داد باید به طور کامل قوانین شناخته شده سازمان ملل در باره زندانیان رعایت کرد.
12- کودکان باید از حقوق حقه خود برخوردار باشند و منع هر گونه سواستفاده برای کار کشیدن از کودکان زیر 18 سال و زندانی کردن کودک زیر 18 سال خلاف قانون فدرالیسم است و باید بطور کامل حقوق کودکان رعایت شود. و باید یک قانون وضع بشود که سخت با کسانی که از کودکان سواستفاده جنسی میکنند برخورد قانونی بشود و مجازات بشوند آن کسانی که مریض هستند و از کودکان سواستفاده جنسی میکنند.    و کودک آزاری تحت هر عنوان ممنوع باید باشد و باید در مهدکودکها به کودکان بیاموزند تا یاد بگیرند که هر وقت احساس کردند مورد آزار و تحقیر قرار میگیرند با پلیس و ادارهای اجتماعی در تماس باشند و باید کسانی که کودک آزاری میکنند و یا کودکان را آزار میدهند مورد مجازات قرار گیرند و باید مجازاتهای آنهای که کودک آزاری میکنند سخت با آنها برخورد قانونی و جزائی بشود. تا دیگر کسی نتواند کودک آزاری کند. و در این رابطه باید به حیثیت و کرامت کودکان احترام گذاشت.
13- باید تمامی احاد افراد کشور از حقوق حقه انسانی خود برخوردار باشند و باید تمامی مردم از حق بیمه برخوردار باشند بدون هیچ نوع تبعیضی و زندگی آنها تضمینی باشد. و تضمین شده باشد حقوق از حق بیمه. و کمک هزینه اجتماعی برای تضمین زندگی شهروندان کشور و دولتهای فدرال(محلی)
14- بالا بردن سطح آگاهی مردم و آموزش انسانگرا و انسانیت.
15- باید به روانشناسان اجازه داده بشود تا به مردم کمک کنند و به آندسته از افرادی که از ناراحتیهای روحی و روانی بر سر میبرند با هزینه دولت به آنها کمک بشود و باید افراد معلول و ناتوان را کمک کنند و حقوق آنسانی آنها بطور کامل رعایت بشود.
16- باید روانشناسان از طرف دولت کمک بشوند و از این حق برخوردار باشند که کلینیکهای خود را داشته باشند برای خدمت به مردم جامعه.
17- باید همه از این حق برخوردار باشند که برای سلامتی خود از حقوق سلامتی برخوردار باشند یعنی از طرف دولت حقوق داروی و سلامتی برخوردار باشند.
18- باید دولتهای فدرال سخت جلو هر نوع قاچاقی که قاچاق انسانها نامیده میشود به مبارزه و عاملین این جنایت را مجازات کنند.
و باید سخت با قاچاق انسان مبارزه کنند.
19- باید دولتهای فدرال قانونی وضع کنند که سخت جلو هر نوع نابرابری و ناعدالتی را بگیرد.
ما باید به دنبال یک سیستم درست و واقعی باشیم که با دنیای امروزی همخوانی داشته باشد. هر نوع نابرابری و ناعدالتی خلاف قوانین فدرالیسم است. فدرالیسم یعنی عدالت یعنی صلح و ثبات در یک جامعه و جامعه بشری امروز نیاز و احتیاج به فدرالیسم دارد.
فدرالیسم بر ضد آنچه نابرابری و ناعدالتی است به مبارزه برمیخیزد و انسانها را تشویق میکند تا به هویت انسانی خود افتخار کنند.
-20 در قوانین فدرالیسم دولتهای محلی از این حق برخوردار هستند که قوانین و هر نوع سیستمی برای خود انتخاب کنند اما نه یک سیستم افراطی و دیکتاتوری البته من در این باره اشاره نموده ام در قوانین فدرالیسم جای برای اندیشه های دیکتاتوری و شوینیستی وجود ندارد فدارلیسم این نوع تفکرها را رد میکند و سخت با چنین تفکری مخالف است.
بعد از گذشت سالهای دراز امروزه اکثر کشورهای پیشرفته و در حال پیشرفت به یک سیستم سیاسی حکومتی دست یافته اند که جذب و ادغام جوامع به لحاظ فرهنگی و قومی و چند گونه را میسر میسازد آنهم به این صورت که از طرف پیوند سیاسی  اقتصادی و همچنین نظامی تشکیل دهنده آن را میدهد. اما دولتهای منطقه که کرد در آن زندگی میکنند هنوز در تفکرهای عقبمانده و کورکورانه 1500 سال پیش بر سر میبرند.
 اساسا " فدراليسم يك پروسه است نه پروژه  یک پروسه سیاسی فکری دنیای نوین است.
که کرامت انسان را حفظ میکند فدرالیسم  انسان را تشویق میکند تا هویت و حیثیت خود را بشناسد. فدرالیسم به انسان کرامت میبخشد.  فدرالیسم یک تفکر نوین و انسانگرا میباشد که به انسانها آزادی میبخشد.
رد کردن فدرالیسم بدون مطالعه و شناخت بر آن انسان را به شک و تردید می اندازد چرا چون انسانهای روانی بدون آگاهی و شناخت بر چیزی پا فشاری میکنند نه انسانهای سالم و عاقل.
بنظر بنده انسان باید مطالعه کاملی در مورد  آنچه او بخواهد ردش کند . یا قبول کند داشته باشد و بر اساس آگاهی و دانش لازم آن را رد کند.
در میان رد آگاهانه و رد نا آگاهانه فرق وجود دارد آن کسی که فدرالیسم را رد میکند باید تفکری بهتر ارائه بدهد که بهتر از ساختار فدرالیسم باشد.
اما من بر این باور هستم که در دنیا نظامی و یا سیستمی ساختاری را نمی یابید که از فدرالیسم بهتر باشد و حقوق همه برابر باشد.
اما نباید فراموش کنیم که فدرالیسم یک سیستم انسانی و حقوقی است که در سیستم فدرالیسم جایگای برای اندیشه های شوینیستی و دیکتاتوری وجود ندارد.
بر همین اساس است که دیکتاتور اندیشان و شوینیستها در مقالات گوناگونشان علیه فدرالیسم دست به قلم زنی میکنند و میخواهند اذهان مردم به طوری که دلشان میخواهد پر از اندیشه های شوینیستی و قلمها را رو به کج روی کنند و سوق بدهند.
و این چنین آدمهای که علیه فدرالیسم مقالات منتشر میکنند اندیشه و تفکر آنها برای ما روشن است و ما تعجب نمیکنیم از این مقالات و ترز تفکر چرا چون من مطالعه کاملی بر خلقیات ایرانی دارم.
اگر لازم باشد یک مقاله که در سال 2002 نوشته ام در باره خلقیات ایرانی و روانتجاوز دیده در دید عموم قرار میدهم  تا همه در مورد تفکر و روان نژندی ایرانیان با خبر بشوند.
اگر شما در این باره شنیده باشید که در اوائل انقلاب در ایران آیت لا خمینی دم از دموکراسی میزد و یک پارچگی تمایت ارضی دم میزد حتئ در باره آزادی بیان از نوع خودش گفت برای گول زدن مردم ایران آقای خمینی دم از یک حکومت یک پارچه هم زد مثل اینهای که امروز مقالات منتشر میکنند علیه فدرالیسم.
نوشته های آقای حسین باقر زاده هم بوی حرفهای آقای خمینی میدهد.
ما جوانان و مردم مبارز کردستان در این راه قسم خورده ایم تا تحقق رهای خلقمان از پای نه ایستیم و ما راه خود را برای برقراری دموکراسی و فدرالیسم در ایران ادامه خواهیم داد و بطور واضح و روشن اهداف خود را برای مردم بیان میکنیم و با کسی به هیچ عنوان سر دشمنی نداریم آنچه منافع خلقمان است یعنی خلق کرد و خواست همه خلقهای ایران است بیان میکنیم.
آنچه خواست ما است فدرالیسم و آزادی و رعایت حقوق انسانی ما رعایت حقوق بشر تقسیم قدرت میان ملیتهای ایران و بر قراری یک سیستم فدرال و دموکراتیک و رعایت هویت انسانی کردها در ایران که هویت یعنی زبان مادری فرهنگ آداب و رسوم میباشد اما زبان مادری هویت انسانها است و هویت انسان با زبان وی گره خورده است که در مقالات قبلیم به این اشاره نموده ام.
فدرالیسم  یعنی دموکراسی حقیقی که به مجموعه ای از اصول استوار است فدرالیسم بر گرفته شده از واژه فرانسوی فدراسیون است که به معنی اتحاد چند کشور  و اتحاد چند استان و اتحاد چند دسته از مردم و همچنین سازمان و یا انجمن که برای اداره کردن رشته ای از ورزش تشکیل میشود ولی بطور کلی میتوان گفت فدرالیسم یک سیستم سیاسی است که بر طبق آن با توجه به گوناگونی ملل مختلف در یک کشور از نظر زبان  مذهب تاریخ جغرافیا اقتصاد و آن کشور به ایالات مختلفی تقسیم میشود و با دادن استقلال و خودمختاری تعریف شده یک نوع یگانگی و وحدت را بین ایالات بوجود می آورد.
میدان عمل و کارکرد فدرالیسم وسیع است طبق آمار کتابهای در کتابخانه های کشورهای فدرال بیست و دو کشور فدرال بر 53.76 در صد خاک دنیا حکومت میکنند و نماینده 52.66 در صد مردم جهان هستند.
اگر چه اتحادیه شهری یونان اولین تجربه شناخته شده درباره فدرالیسم است ، ولی معاهده ((فیلادیلفیلا)) در آمریکا اولین تجربه ای است که در آن افکار فدرالیستی در عمل پیدا شده است .
باید توجه داشته باشیم که وحدت و یگانگی کشور تنها آن زمان پابرجا خواهد ماند که تنوع فرهنگی و ملی ملیتهای تشکیل دهنده آن به رسمیت شناخته و تضمین شود و نظام فدراتیو تا حدی در خدمت تنوع فرهنگی جامعه بوده و باعث غنای فرهنگی و معنوی شهروندان می شود . دانشمندان علوم اجتماعی و فیلسوفان برپائی نظام فدراتیو را لازم می دانند . مونتسکیو ( 1689-1755) از متفکران بزرگ در این مورد بحث کرده و می افزاید : (( این شکل از حکومت عبارتست از قراردادی که به وسیله آن چند گروه سیاسی توافق می کنند  تا به شهروندان دولت بزرگتری که می خواهند تشکیل دهند تبدیل شوند .)) امانوئل کانت ، فیلسوف آلمانی (1724-1804) عقیده داشت که فدرالیسم برای برپائی صلح لازم است و متذکر می شود که منظور از صلح عدم امکان وقوع جنگ می باشد . به نظر کانت در قلمرو سیاسی داخلی ، حالت و وضعیتی را که در آن امکان تعرض وجود دارد و باید همواره مسلح بود نمی توان ((صلح)) نامید .
فدرالیسم به تعبیری عبارتست از شیوه ای خاص برای اصلاح دولت که روش گردآوری دولت های مختلف در دولتی فدرال است که در همه کشورها دارای اصولی مشترک هستند . اصل اول اینکه فدرالیسم گوناگونی جوامع بشری را در زمان و در مکان در نظر می گیرد و اصل دوم رعایت واقعیت هاست ، به این معنا که فدرالیسم در عین حال که به واقعیت های گوناگون احترام می گذارد به هر یک از آنها حقوق و تضمین های لازم را نیز می دهد و اصل سوم آنکه فدرالیسم می کوشد تا اتحادی بوجود آورد بدون اینکه لزوما این اتحاد به ادغام بینجامد .
فدرالیسم روش حکومتی است بر اساس تقسیم قدرت و واگذاری قسمتی از آن به سرزمینهای خودمختار که هر کدامشان به طور منظم و مستمر در نمادها  تصمیمات دولت مرکزی مشارکت دارند .
همانطور که ذکر شد فدرالیسم راه حل سیاسی برای اداره کردن گوناگونی جوامع می باشد .
ریموند آرون می گوید :(( در پاره ای از کشورها فدرالیسم پاسخی است برای حل مشکل همزیستی ملیت های مختلف در داخل یک کشور .))
برخی از اندیشمندان معتقدند که فدرالیسم وسیله ای است برای احترام به ویژگیهای قومی – فرهنگی – زبانی و رعایت منافع سرزمین های مختلف ، همراه با ایجاد قدرتی مشترک.
فدرالیسم بر چهار اساس دموکراسی ، خود مختاری ، مشارکت وتقسیم قدرت استوار است .
منظور از دموکراسی ، دموکراسی های پارلمان برای هر ایالت می باشد که مر دم یک ایالت حق انتخاب حاکم ایالت خود ر هر طبقه را دارند ، ودر اصل خودمختاری نیز ایالات از یکدیگر کاملا خودمختار بوده و ایالات های دیگر و یا ایالات قوی تر نباید در برنامه های ایالت های دیگر دخالت کند و به همین ترتیب در اصل مشارکت داریم که مردم در تصمیمات درصد بالای آراء مشارکت می نمایند و اینکه شهروندان در تصمیم مسایلی که مربوط به آنها می باشد دارای حق رفراندوم می باشند و بالاخره اصل تقسیم قدرت بیان می دارد که قدرتها باید به دو صورت عرضی وطولی تقسیم شوند بدین صورت که قوای قانونگذاری و اجرائی و قضائی در عوض یکدیگر و قدرت بین دولت فدرال مرکزی و دولتهای ایالتی در طول یکدیگر مانع تمرکز قدرت در دست یک دیکتاتور و یک اقلیت می شود .
به طور کلی در تئوریهای فدرالیسم و قوانین دولت فدرال نکات زیر مورد توجه قرار می گیرد .
خودگردانی ایالات ( استانها) از نظر انتخابات آزاد و برگزیدن ((بهترین ها)) بدون دخالت دولت مرکزی و آزادی کامل در اولویت دادن به برنامه های اصلاحی آموزشی و عمرانی ، بنابه تشخیص شوراهای ایالتی و محلی (اصل دموکراسی)
توسعه فرهنگ و آموزش های علمی و تکنیکی و همچنین برنامه ها و خدمات بهداشتی بایستی در تمام ایالات کشور با توجه به تناسب جمعیت و شرایط زیستی و موقعیت جغرافیایی و بطور عادلانه و منطقی یکسان باشد . انتخاب کلیه مسئولان در تمامی سطوح اجتماعی در حوزه قدرت و اختیارات ساکنین ایالات می باشد و حکومت مرکزی و سایر استانها فقط در سطح پیشنهاد می توانند افرادی را به شوراهای مرکزی ایالات معرفی کنند .
علاوه بر اینکه کلیه قوانین قضائی و جزائی در تمام کشورها یکسان می باشد و تمامی مردم در مقابل قوانین از حقوق برابر بهره مند می شوند چنانچه مواردی با زیربنای اعتقادی یک قوم و اکثریت ساکن یک ایالت مخالف باشد شورای عالی قضائی در هر ایالت میتواند پیشنهاد خود را به وزارت دادگستری اعلام نماید تا با توجه به شرایط ویژه در مورد آن تصمیمات لازم اتخاذ گردد .
کلیه امور مرتبط به سیاست خارجی ، اقتصادملی، سیاست ارزی ، دفاع نظامی و غیر نظامی و سایر برنامه های دراز مدت در حوزه اختیارات دولتهای محلی ومجلس
 قانونگذار فدرال می باشد که نمایندگان آن از سوی هر ایالت معرفی می شوند .
در اینباره باید خاطرنشان کرد که آنچه که گفته شد فقط اصول وقوانینی است که در بحث فدرال در نظر گرفته می شود و کشوری فدرال می باشد که این اصول و قوانین را عملی سازد ، بطور مثال اتحاد جماهیر شوروی و یوگسلاوی سابق قوانینی را که در قانون گنجانده شده بود و قوانین فدرالی نبود و این اصول در همان قانون ماندند و هیچ گاه عملی نشدند و همانطور که جهانیان شاهد بودند در اثر بی عدالتی ها و محترم نشمردن فرهنگ و زبان ایالات دچارسرنوشت تجزیه شدند . مسائلی مثل تجزیه خود دستگاه دیکتاتوری راه را برای تجزیه هموار میکنند. اگر حقوق ملیتها به طور کامل رعایت بشود خوب چه لزومی است که به فکر تجزیه و جدا شدن باشیم اما فدرالیسم خودش اختیارات بیشتر به مردم داده میشود تا حقوق خود را  بازیابند. این را به اطلاع میرسانم که نه در اتحاد جماهیر شوروی فدرالیسم وجود داشت و نه در یوکسلاوی سابق بلک این نظامها نظامی کاملأ دیکتاتوری بود ما خواستار یک سیستم نوین فدرالیسم هستیم این اشاره ها که به روسیه و یوکسلاوی نموده ام این دولتها از فدرالیسم برای گول زدن مردم سواستفاده کردند حال این سرنوشتشان است که میبینی. من قبلأ هم گفتم فدرالیسم ضد هر نوع سواستفاده ای است که از انسانها بشود و نقض فدرالیسم یعنی نقض حقوق بشر یعنی نقض قوانین شناخته شده سازمان ملل. در باره زندانیان نباید زندانی سیاسی داشته باشد در ایران آینده و باید هر نوع بازداشت افراد سیاسی بخاطر ابراز عقیده و بیان ممنوع باشد و نباید کسی بازداشت کرد بخاطر ابراز عقید و بیان.. در قوانین فدرالیسم بازداشت انسان بخاطر ابراز عقیده و بیان بلامانع است و در منظره فدرالیسم همه کس آزاد است که بدون هیچ مانعی ابراز عقیده و بیان کند اساس فدرالیسم یعنی انسانیت و انسان بودن. اگر انسان از تدریس با زبان مادریش محروم بشود به این معنا است که از حقوق بنیادی انسانی خود محروم شده است و از هویت انسانی خود محروم شده است. فدرالیسم انسان را تشویق میکند تا هویت انسانی خویش را حفظ و گسترش بدهد هویت انسان یعنی زبان مادری. اگر یک ملت از زبان مادریش محروم بشوند به این معنا است که از حقوق بنیادی و هویت انسانی خویش محروم شده است.
هویت و حقوق بنیادی  انسان عبارت است از اینهای که در زیر میخوانید.
هویت
1= زبان مادری یکی از اساسی ترین حقوق بنیادی انسانها میباشد.
2= فرهنگ
3= آداب و رسوم
4 = پرچم ملی خویش
5= فورم لباس آن ملت
حقوق انسانی.
6= حیثیت و کرامت انسان.
7= حقوق انسانی و بنیادی.
8= برخورداری از آزادی و برابری.
9= برخورداری از حق سلامتی.
10= شرافت و کرامت انسانی.
هنگامیکه انسان از اینها محروم بشود به این معنا است که از حقوق بینیادی خویش محروم شده است.
نظر به اینکه بزرگداشت شرف و حیثیت که ملازم همه افراد خاندان بشری است و بزرگداشت حقوق برابر و انتقال ناپذیر آنان پایه آزادی و عدالت و صلح جهان است.
متأسفانه دولتهای منطقه که کرد در درون آنها زندگی میکنند هر روز و با جلو چشم جهانیان حقوق ملت مظلوم و ستمدیده کرد را پایما ل میکنند و هر روز شاهد کشته شدن یک جوان کرد در این کشورها هستیم جامعه جهانی هم در این باره سکوت اختیار نموده است. ما ملت کرد قرنها است که در زیر سخت ترین ظلمهای بیرحم و بی آمان بوده و هستیم بدون اینکه کسی به این کشورهای دیکتاتوری حتی انتقادی بکند.
در چند روز پیش یک دانشجو در رشته مدیریت در شهر مهاباد با ضرب گلوله پاسدران جانی رژیم واپسگرای ملاها کشته شد.
و در خارج از کشور دست باز دارند تا علیه پناهندگان دست به تبلیغاتهای ضد انسانی خودشان بزنند  و اتهاماتی هیچ و پوچ متوجه پناهندگان بخصوص کرد از سوی شوینیستهای کور میشود که طراح این
لجنپراکنیها مذدوران وزارت اطلاعات رژیم در کشورهای اروپای میباشد.
   دست برداشتن از سياست برتری قومی (ناسيوناليسم افراطی فارس) نسبت به ديگر ملیتهای ساکن در ايران
    به رسميت شناختن؛ حقوق برابر شهروندی و رعایت حقوق انسانی ملیتها
  به رسميت شناختن؛ حقوق برابر (ملی) قومی برای ملیتهای ساکن در ايرانِ   (فدراليسم).
   به رسميت شناختن؛ اعمال آزادانه اراده مردم درحق تعيين سرنوشت خویش (دمکراسی و پلوراليسم) که متضمن اصول کلی زير باشد:
 برابری زنان با مردان در تمامی عرصه های سیاسی و اجتماعی
   حرکت بسوی عدالت اجتماعی و انسانیت
   جدای مذهب از دولت بطور کامل
   برپائي دولتهای محلی و فدرال و رعایت حقوق شهروندان
 تامين يک زندگی شرافنمدانه از نظر سياسی، اقتصادی، بهداشتی و فرهنگی  برای ملتها بطور کامل و رعایت حقوق بشر
    تلاش در جهت رشد و توسعه اقتصادی با بهره گيری از آخرين دستاوردهای علمی، تکنولوژيک و رعایت کامل موازین حقوق بشر.
نساموئیل کرماشانی 


سوئد
29/11/2005



حال بدانیم فدرالیسم یعنی چه وفدرالیسم چیست؟

فدرالیسم یک سیستم سیاسی حقوقی  فکری نوین است که حقوق همه در آن تضمین شده است.
و حقوق فردی و جمعی انسانها به طور کامل رعایت شده است.
1= تضمین زندگی انسانها.
2- تضمین حقوق برابر میان شهروندان.
3- تضمین حقوق اقلیتهای قومی و مذهبی و به طور کلی حقوق ملیتها تضمین میشود در قوانین فدرالیسم.
4- آزادی بیان  آزادی مطبوعات آزادی ابراز عقیده و بیان اینها همه تضمین شده است در قوانین فدرالیسم.
5- آزادی زنان و برابری زنان با مردان در همه گذینشها.
6- تقسیم قدرت میان ملیتها  و برخورداری از حقوق برابر و مساوی در همه زمینه ها.
7- کثرتگرائی و اتحاد آرزومندانه ملیتها بر مبنای اختیاری.
8- تقسیم ثروت و سامان به طور برابر و متساوی.
9- حقوق بشر تضمین شده است در قوانین فدرالیسم ملی و جغرافی.
10- حقوق کودکان به طور کامل رعایت شده است.
11- در قوانین فدرالیسم کورس و آموزش پدران و مادران آمده است و باید اجرا بشود تا با فرزندانشان مهربانانه و دوستانه رفتار کنند بر اساس انسانیت.
12- حق تعیین سرنوشت انسانها تضمین شده است.
13- انسان و هویت انسانی انسانها به طور کامل رعایت میشود و شده است.
14- فدرالیسم زبان مادری هر ملتی را هویت انسانی آن ملت میداند و حق و حقوق آم تضمین شده است.
15- تدریس به زبان مادری تضمین شده است.
16- زندگی آنسان تضمین شده است و انسان در سیستم فدرال میتواند برنامه ریزی دراز مدت برای زندگی بدون هیچ ترسی برنامه ریزی کند در این باره آزادی کامل است و تضمنی است.
17- ارزش انسان در قوانین فدرالیسم تضمین شده است. و این ارزش نیاز به درک و آگاهی کافی دارد. یعنی تکامل و پیشرفت علمی انسانها نیاز است.
18- تقسیم قدرت و برپائی دولتهای محلی و خودمختار که زبان رسمی دولتهای محلی زبان آن ملت است.
19- دولت و پارلمان.. دولتهای محلی پارلمان وقوانین خاص خودشان دارند که بر اساس سیستم سیاسی ای است که مردم و یا آن ملت انتخاب نموده اند.
20- فدرالیسم قومی و جغرافی بهتر است برای اتحاد و قدرتمند شدن یک کشور کثیر الملل مثل ایران.
21- فدرالیسم دموکراتیک بر مبنای جغرافی و ملی متضمن حقوق بشر و حقوق ملیتها میباشد.
22- هویت انسان  با ملیت او و زبان او گره خورده است و باید این حقوق بنیادی به طور کامل رعایت بشود.
شاید کسانی باشند و هستند در سایتهای شوینیستی هویت را کارد شناسای و یا شناسنامه قلمداد کنند و کورکورانه در این باره سخن برانند و اشتباه میکنند. در مرحله اول هویت هر انسان زبان مادری ملیت و فرهنگ آن ملت است. برای مثال من شناسانامه سوئدی دارم دیگر هویت من سوئدی است نه اینها کور خوانده اند هویت من کرد است و زبان من زبان کردی است این است هویت اصیل و بنیادی من. و هر کسی دیگر.  تا زمانی انسان شخصیت خود را به طور کامل درک نکند نمیتواند دیگران را درک کند بر همین اساس است که بعضی از احزاب دست راستی و ظارا چپنما به ملت ستمدید کرد حمله لفظی میکنند و هزار و یک اتهام بر این ملت رنجدید وارد میکنند.




کثرت گرائی و رعایت کردن حقوق دیگران میتواند صلح و ثبات را بر قرار کند در یک کشور کثیر الملل مثل ایران.
کثرت گرائی (plurality) که خود را به وحدت (unity  ) کاهش ندهد، چیزی جز آشفتگی نیست . وحدتی که نتیجه کثرت گرائی نباشد، تنها ستمگری است .
 باید ستم به طور کلی از بین برود. و اتحاد ارزومندانه در میان ملیتهای ایران تنها با برقراری فدرالیسم ملی میسر است.
         
همه سیستم های سیاسی ای که انسان درلحظه معینی از زمان بدان می اندیشد همانند آدمی فرزند زمانه خود است، و خواه نا خواه باز تاب محیط تاریخی ویژه ایست که در آن بسر می برد. از اینرو هیچ سیستم  سیاسی ای نیست که بنحوی، بیان  زندگی نامه زمانه خود نبوده ودر عین حال، درجه ای از عامیت تاریخی و جهان گرائی ( universalism ) در آن وجود نداشته باشد.

در دنیای امروز، ایده فدرالیسم، از اهمیت برجسته ای در تئوری سیاسی برای پیوند دادن صلح آمیز  کثرت گرائی تنوع ملی، قومی، فرهنگی، زبانی و مذهبی در جهان، با داشتن دولتی کارا و درعین حال یکپارچه ونه متمرکز،  ایفاء میکند و در میان ملل مختلف تقسیم قدرت میشود.

ایده دولت- ملت و سازمان سیاسی متعاقب آن که بعد از انقلاب فرانسه در اروپا  و سپس در دیگر نقاط جهان شکل گرفت، اکنون از دو زاویه در معرض فشار جدی قرار گرفته است. نخست، فرایند اقتصاد جهانی و جهانی شدن اقتصاد، نیروهای اقتصادی و سیاسی گریز از مرکز را از طریق یک دنیای فرا ملی و نهاد های فراملی، نظیر ادغام های منطقه ای اقتصاد های ملی( اتحادیه اروپا، نفتا )، بانک جهانی، صندوق بین المللی پول، سازمان تجارت جهانی، قراداد های مختلف بین المللی و غیره، تقویت کرده است. این فشار، چه بر دولت- ملت های بز رگ و چه بر دولت- ملت های کوچک، البته نه بیک اندازه، اثر میگذارد.

 دوم، فشار محلی بر دولت- ملت ها برای باز یابی هویت ملی  و حق تعیین سرنوشت برای آند سته از ملیت هائی که با سلطه سیاسی، فرهنگی و اقتصادی یک ملیت بر آنها، حقوق سیاسی و فر هنگی آنان نا دیده گرفته شده است. ایران نیز از این فشار دوگانه در امان نبوده است، بویژه آنکه ستم ملی مستقیم مرکز بر ملیت های غیر حاکم، ضریب چنین فشاری را افزایش میدهد.

این سلطه ملیتی بر ملیت های دیگر، در بین سیاستمداران و افکار عمومی بسیاری از روشنفکران چنان جا افتاده است که، آنرا کاملا یک امر عادی تلقی میکنند، گوئی که، جز این بودی عجب بودی. حتی بسیاری از کسانی که خود را دموکرات ویا مدافع حقوق بشر میدانند، افق ذهنی آنان در دیدن این بی حقی ها متوقف میشود.

 نمیتوان امروز، یک کشور چند ملیتی  را پیدا کرد که دولت- ملت در آن  بر سلطه سیاسی و فرهنگی ملیتی معین استوار  بوده و نابرابری اقتصادی، سیاسی و فرهنگی در بین دیگر ملیت ها و یا شکلی از آپارتاید  را بوجود نیاورده، و آنهارا عملا به شهروندان در جه دومی تبدیل نکرده باشد. این سلطه، قبل از هر چیز، خود را از طریق مکانیسم حاکمیت سیاسی و سلطه آن بر دستگاه سیاسی نشان میدهد، لیکن در بلند مدت، از طریق ایجاد فاصله جدی در بین ملیتی که بنام آن سخن میگوید، و دیگر ملیت ها، عملا سلطه اقتصادی و اجتماعی  آن ملیت را هموار میسازد، حتی اگر بخش غالب آن ملیت، درکی از این فرایند نداشته و یا از نظر سیاسی، با حاکمیت همراه نبوده باشد.

نتیجه عملی آن این واقعیت است که سلطه سیاسی حاکمیتی معین، که در جهت منافع ملیتی معین و محروم کردن ملیت های دیگر حرکت میکند، سلطه طبقاتی همان ملیت بر ملت های دیگر را تامین کرده و ستم ملی را به ستم طبقاتی نیز تبدیل میکند. از این گفته نبا ید باین استنتاج سریع رسید که همه ملیتی که بنام آن سخن گفته میشود، به سرمایه دار، و بقیه ملیت ها به کارگر تبدیل شده اند. بلکه فر آیندی است که بخش مهمی از ملیت های غیر حاکم را به حاشیه زندگی اقتصادی و اجتماعی می راند. چنین فر آیندی، دیر یا زود یک دینامیت انفجاری را درون ملیت ها تولید میکند.

آنچه که در دنیای سرمایه داری، بین کشورهای پیشرفته و کشورهای پیرامونی، یا باصطلاح جهان سوم ایجاد  فاصله ای عظیم میکند و قطب فقر  و ثروت بین آندو، و نها یتا سلطه اقتصادی و سیاسی وتکنوژیک و فرهنگی مرکز بر پیرامون و پرتاب شدن اکثریت آنان بر حاشیه تمدن را تامین میکند، سرمایه گذاری و توسعه صنعتی و اقتصادی در مرکز و خشک کردن منابع توسعه پیرامون با تکیه بر اهرم های متفاوت مالی، سیاسی، تکنولوژیک و گاهی نیز توسل مستقیم به قهر برهنه است. فرآیند مشابهی نیز همین امروز در کشور ما جریان دارد و با یک خشونت سیاسی مستقیم،علیه ملیت های غیر فارس بکار برده میشود. این بدان معنی نیست که همه ملیت فارس بیک سان از این سیاست جمهوری اسلامی بهره میبرند و یا همه آنان بر این سیاست ها مهر تایید میزنند، لیکن نمیتوان انکار کرد که در یک توازن عمومی، معادله را بنفع آنان تغییر میدهد و تعداد حصیر آباد ها  و حلبی آباد هارا در درون ملیت های غیر حاکم بشکل شتابانی افزایش میدهد و عملا آنهارا به ذخیره های نیروی کار ارزان برای خود تبدیل میکند. بهمین جهت نیز ستم ملی در ایران با ستم طبقاتی منطبق شده است. تحلیل گسترده تر این فرآیند نیازمند نوشته مستقلی است که خارج موضوع اصلی این نوشته است.


ایده فدرالیسم، بی آنکه حلال مشکلی برای همه مشکلات سیاسی و اقتصادی و همه بیماریهای اجتماعی باشد، تلاشی است برای حل صلح آمیز نا برابریهای ملی در درون کشور و نزدیک کردن آنان بهمدیگر در یافتن راه حل هائی مناسب  در تغيير ساختار های سیاسی حکومتی، تعدیل نابرابریهای اقتصادی در بین ملیتها و ارائه پاسخی دموکراتیک بر آنها، بی آنکه شیرازه امور کشور از هم گسسته و یا از هم بپاشد.


         
توضیح فدرالیسم.
سیستم ها ی سیاسی در جهان را،در یک شکل از رده بندی،  یعنی در نحوه توزیع قدرت سیاسی در درون کشور، میتوان به حکومت ها ی متمرکز و غیر متمرکز تقسیم بندی کرد .
          در یک حکو مت متمرکز، حکومت مرکزی، تنها قدرت تصمیم گیر  برای سرتا سر کشور است که متضمن یک سلسله از نهادهای مرکزی است که اقتدار سیاسی و حقوقی نها ئی در اختیار آن قرار دارد.

یک حکومت متمرکز ممکن است از اشکال متفا وتی از عدم تمرکز را در داخل کشور، نظیر عدم تمرکز اداری  و یا خود مختاری محلی و یا مناطق فرهنگی خود مختار را بکار گیرد، لیکن همه آنها در نهایت،  بازوهای اداری حکومت مرکزی هستند.این نوع از عدم تمرکز عملا در بسیاری از امپرا توری ها  در تاریخ نیز وجود داشته است و این نوع از عدم تمرکز را با سیستم فدرال نباید اشتباه گرفت، چرا که موجودیت این نوع از نهاد ها ی غیرمتمرکز، تابعی است از اراده حکومت مرکزی که در هر لحظه ای میتواند از طرف حکومت مرکزی منحل گردیده و یا تماما بشکل دیگری در آورده شود.

بر خلاف سیستم های متمرکز، یک سیستم فدرال بعنوان شکلی از حکومت ها ی غیرمتمرمرکز بیان نوعی از نظام سیاسی است که در آن قدرت سیا سی بشکل عمودی، بین حکو مت مرکزی و زیر مجمو عه های آن تقسیم میشود که دولت مرکزی نمیتواند در امور داخلی جمهوریهای خودمختار دخالت کند فقط در حد پیشنهاد و اگر چنانچه مسائلی باشد که باید در موردش گفتگو کرد از راه گفتگو و مزاکره حل و فصل میشود.

 وجه مشخصه اساسی فدرالیسم را میتوان سیستم سیاسی  داوطلبانه مبتنی بر خود- حکومتی (self-rule ) و حکومت- شراکتی(shared-rule) تعریف کرد.

اصطلاح سیاسی فدرالیسم، مشتقه ایست  از واژه لاتین  foedus  که  بمعنی عهد و پیمان و قول وقرار است که در آن طرفین مساوی، پیمان شراکت تعهد آوری را ما بین خود منعقد میکنند که بر اساس این تعهد(covenant)، ضمن حفظ هویت و جامعیت فردی خود، هستی (entity ) جمعی تر نوینی را، نظیر خانواده، نهاد سیاسی و غیره، بوجود آورند که بنوبه خود، هویت مستقل و جامعیت خاص خود را دارد.

مفهوم تعهد همچنین بدین معناست که طرفین عهد و پیمان، نه فقط بر مفاد  قانونی تعهد خود، بلکه اخلاقا بر روح عهد و پیمان خود نیز پایبند بمانند. بنابراین، توافق تعهد شده، چیزی فراتر از قرارداد ساده است، چرا که متضمن تعهد به رابطه ای پایدار و حتی دائمی در بین طرفین و تعهد به همکاری برای دستیابی به هدفهای این پیمان و حل صلح آمیز مناقشات احتمالی است.

از اینرو، فدرالیسم هم بمعنی  یک ساختار و هم روش حکومتی است که وحدت و یگانگی را بر شالوده تفاهم و رضایت ملیتها و اقوام و ملل مختلف بر قرار میسازد، در عین حالی که از طریق یک قانون اساسی فراگیر، این تنوع  مولفه های تشکیل دهنده یگانگی سیاسی را حفظ میکند.

بر پایه چنین تعریفی، فدرالیسم، شکلی از سازمان سیاسی  دولت است که بر حاکمیت دوگانه مرکز و  ایا لت ها،و یا  بعبارتی دیگر، بر سطوح متفا وتی از توزیع عمودی  قدرت (چه بشکل جغرافیائی یا استانی، چه بر اساس خطوط ملی-قومی و یا بر ترکیبی از جغرافیائی و ملی-قومی ) استوار است که در آن هر یک از دوسطح حاکمیت، حدود و اختیارات مشخص خود را داشته  ودر حوزه های صلاحیت خود حق اعمال اقتدار مستقل خود را دارند و هیچیک از آندو حق تعرض به حیطه حقوق و صلاحیت ها ی دیگری را ندارد.

میزان قدرت و حدود اختیارات قدرت مرکزی و ایالت ها ( زیر مجموعه ها  sub- units) ویا نحوه مشارکت زیر مجموعه ها در تصمیم گیریهای قدرت مرکزی، از کشوری به کشور دیگر ممکن است فرق کند. از این نظر، از شکل واحدی از فدرالیسم نمیتوان سخن گفت.  لیکن برغم تنوع در اشکال متفاوت سیستمهای فدرال، همه آنها در یک  مضمون کلیدی که میتوان آنرا عیار سنج تشخیص وجود سیستم فدرال تلقی کرد، با هم مشترکند و آن عبارتست از: حاکمیت دوگانه ((dual- sovereignty بین حکومت مرکزی (یا فدرال) و ایالت ها (یا زیر مجموعه ها  ( . این دو سطح یا دو لایه از حاکمیت در یک جغرافیای معین اگرچه استقلال خاص خود را دارند، در عین حال، منزوی از هم نیستند، بلکه هردو سطح از حاکمیت، حقوق متقابلی نیز در یکدیگر دارند. باین تر تیب، هم ایالت ها یا زیر مجموعه ها، ضمن اینکه در حوزه معین حاکمیت خود، اعمال قدرت میکنند که از آن تحت اصطلاح خود حکومتی یا  self-rule نام میبریم، در اداره حکومت مرکزی نیز مشارکت میکنند که به حکومت مشارکتی  یا shared –rule معروف است.

میزان و نحوه  مشارکت زیر مجموعه ها در حکومت مرکزی نیز از کشوری به کشور دیگر فرق میکند. بعنوا ن مثال، در کشوری نظیر بلژیک، ایالت ها هم در قانون گذاری مرکزی ( از طریق مجلس سنا و هم در کابینه وزراء با نسبت های مساوی شرکت میکنند، و این بجز مشارکت عموم شهروندان از طریق  پارلمان در قانونگذاری کشور است. حال آنکه در آمریکا، ایالت ها یا زیر مجموعه ها،  نقشی در گزینش مستقیم کابینه وزراء  ندارند. در مقابل، این مشارکت زیر مجموعه ها در حکومت مرکزی، حکومت فدرال نیز در ایالت ها، در تمامی حکومت ها ی فدراتیو، از حقوق معینی بر خوردار است.

این تقسیم درونی حاکمیت ((dual sovereignty یکی از شا خص های اساسی نظام های سیاسی فدرال است. نکته قابل توضیح اینکه، حاکمیت دوگانه را با تفکیک قدرت (separation of powers) نباید اشتباه گرفت. در همه دموکراسی های پارلمانی، تفکیک قدرت وجود دارد و شرط لازم یک حکومت فدرال است، لیکن همه حکومت های پارلمانی، ضرورتا فدراتیو نیستند، بلکه برای تحقق آن نیاز به تقسیم عمودی قدرت یا حاکمیت دوگانه در درون کشور نیز هست.

معمولا در این توزیع عمودی قدرت، در چند حوزه کلیدی که خود باز تابی است از نیاز به اقدام وهم آهنگی مشترک، نظیر دفاع، سیاست خارجی، حق انتشار اسکناس و سیاست های کلی مربوط به اقتصاد کشور , و کنترل مهاجرت، در حوزه صلاحیت حکومت مرکزی قرار دارد و بقیه حوزه ها ی مربوط  به اداره کشور، به ایالت ها واگذار میگردد.

باز در این حوزه نیز، شکل واحدی از نوع و میزان صلاحیت ها در بین حکومت مرکزی وایالت ها  وجود ندارد. مثلا در قانون اساسی کانادا، حوزه های  صلاحیت ایا لت ها، شمرده شده و ما بقی صلاحیت ها به دولت مرکزی تعلق دارد، حال آنکه در آمریکا درست بر عکس اینست.یا در سویس، بر اساس قانون اساسی کشور، دولت فدرال، حق داشتن ارتش در زمان صلح را ندارد مگر اینکه ایالت ها تایید کرده باشند. البته مورد سویس در زمینه محدودیت داشتن ارتش را، کاملا  استثنائی باید  تلقی کرد و نمونه دومی از این نظر ندارد.

باید خاطر نشان ساخت که در تاریخ بشری، حتی از زمان امپراتوریهای  بزرگ عهد باستان، نظیر امپراتوری رم، تا امپراتوریهای عصر سرمایه داری، که بر نقاط بزرگ ومناطق پرا کنده ای از جهان حکومت می کردند، همواره در جات متفاوتی از تفویض اختیارات به مناطق تحت حا کمیت آنها وجود داشته است، بهمین دلیل نیز اندیشه سیاسی چگونگی متصل کردن این مناطق پراکنده در جهان، زیر یک چتر حکومتی، یکی از دغدغه های فکری حکومتگران بوده است.

گاهی نیز، اتحاد ها ی متفاوتی، برای مقاصدی معین در تاریخ شکل گرفته است، لیکن این اتحادها بعداز برآورده شدن هدف اتحاد، نظیر دفاع متقابل در برابر یک حمله خارجی و برای دوره ای کوتاه بوده است .میتوان از اتحاد دولت شهرهای یونان در عصر باستان و یا از اتحاد شهر ها ی ایتا لیا در قرون وسطی بعنوان نمونه هائی از این اتحاد ها نام برد.

نخستین اتحاد های مدرن با خصلتی نسبتا پایدار، نخست در سویس از قرن 13 ببعد و سپس در هلند ( The United Provinces) شکل گرفتند. با اینهمه، اتحاد آنان سست و با قدرتهای مر کزی ضعیفی بودند. از این نظر، هیچیک از این اتحاد ها را در تا ریخ و یا هیچیک از امپراتوریهای بزرگ جهان را که با در جاتی از عدم تمرکز و تفویض اختیارات به مناطق پراکنده  تحت حکومت آنان همراه بود، نمیتوان در مفهوم امروزی خود، یک نظام سیاسی فدرال نامید.

مفهوم حاکمیت دوگانه (dual- sovereignty  ) که رابطه ای دو طرفه و متقاطع در بین ایالت ها (یا دولت محلی) و دولت مرکزی ( دولت فدرال)  بر قرار می سازد، اختراع بزرگ پدران بنیانگذار آمریکا بود که چرخشی اسا سی در پی ریزی یک نظام سیاسی فدرال و با تعاریفی روشن، با تصویب قانون اساسی آمریکا در 1789، بوجود آورد، که نخستین نمونه تا ریخی یک نظام سیاسی فدرال در مفهوم امروزی خود بود.

سیزده ایالتی که بعد از جنگ استقلال، ایالات کنفدراتیو را بوجود آورده بودند، پیوند ضعیفی با همدیگر داشتند و فا قد یک قدرت مرکزی بودند. از این نظر، تشابه زیادی با تحاد های پیشین در تا ریخ داشتند.

قانون اسا سی 1789، مدل نوینی از دو لت را پی می ریخت و این ایالت ها را از یک شکل سیا سی کنفدراتیو، بیک قدرت سیا سی فدراتیو، و با یک قدرت اجرائی و حکومت مرکزی موثر،  مبدل می ساخت.
در این مدل سیاسی جدید، ایا لت ها نه تنها اقتدار و حوزه های صلاحیت خود را داشتند، بلکه در ارگان های مرکزی حاکمیت نیز مشا رکت می کردند.در مقابل، حکومت فدرال نیز، اضافه برنقش مرکزی خود، در شاخه های اساسی مشترک برای همه ایالت ها، در حوزه های معینی نیز، حق اعمال اقتدار در ایا لت ها را بر عهده می گرفت. بهمین دلیل، هیچیک از نمونه های پیشین تاریخ، از جمله کنفدراسیون نیو انگلند در 1643 (The United Colonies of New England ) را که توسط امپراتوری بریتانیا، پیش از جنگ استقلال، برای اداره مستعمرات بوجود آمده بود، نمیتوان سیستم سیاسی فدرال نامید، هرچند که خود بعنوان الگوئی برای کنفدراسیون شمال آمریکا در 1774 بکار گرفته شد. 

در یک سال  پیش از انقلاب آمریکا مستعمره نشینان آمریکائی، از اختیارات زیادی برای اداره امور داخلی خود برخوردار بودند واز طریق مجالس محلی خود، بسیاری از امور مربوط به خود، نظیر مالیات، تجارت و دادگاه ها را اداره میکردند.در مواردی نیز اختیارات آنها حتی فراتر از امور صرفا محلی خود میرفت.[1][1][7]  

در تقسیم جغرافیائی قدرت سیاسی بین حکومت فدرال که بر سر تا سر کشور حق اعمال قدرت را دارد،    وزیرمجموعه ها، که هریک منفردا  در منطقه محدود ایالت خود اعمال قدرت میکنند، که مجموعه آنها  سرزمین یا جغرافیای سیاسی  دولتی معین را تشکیل میدهند، ممکن است زیر مجموعه های کوجکتری در درون هر ایالتی نیز بوجود آید. بعنوان مثال، ایالات متحده آمریکا، مرکب از یک دولت فدرال یا دولت عمومی آمریکا ( General Government   ) و پنجاه ایالت ( state  ) است .لیکن ایالت ها، خود از نود هزار  حکومت های خود مختار، نظیر کانتی ها (county )، شهرداریها، و مناطق مدرسه ای (  School districts  تشکیل شده اند.

تقسیم بندیهای درون ایالت ها، اساسا بشکل دولت های متمرکز است تا فدرال، از اینرو ، ساختار سیاسی دولت آمریکا را باید  شبیه پنجاه دولت متمرکز تلقی کرد که در درون یک دولت فدرال قرار گرفته اند.

تقسیم جغرافیائی قدرت در بین دولت فدرال و ایالت ها، اصولا در قانون اساسی کشور، بصراحت قید میگردد و حیطه اقتدار و میزان اختیارات دولت فدرال و ایالت ها مشخص میشود .لیکن، میزان قدرت دولت فدرال و ایالت ها، باز از کشوری به کشور دیگر فرق میکند و در همه کشور ها ی فدرال، مثل هم نیستند. ,  و بستگی دارد به رضایت ملتهای آن کشور.

با اینهمه، مختصه دیگری نیز، کشورهای فدرال را از غیر فدرال متمایز میسازد: در یک کشور فدرال، هم تمرکز و هم جدا شدن نفی میگردد.  بهمین دلیل نیز، گاهی سیستم های فدرال را بمعنی اتحاد تخریب ناپذیر واحد های تخریب نا پذیر تعریف می کنند.

در دنیای امروز، بطور رسمی بیست کشور فدرال وجود دارند که قریب به نیمی از جمعیت جهان را تشکیل میدهند،لیکن هشتاد در صد کشور ها، بنحوی از مکانیسم های فدرال استفاده میکنند، بی آنکه بطور رسمی فدرال بوده باشند.بعنوان مثال، بریتا نیای کبیر، رسما یک کشور  فدراتیو نیست، ولی مناطقی نظیر اسکاتلند ویا ویلز و تا حدی ایرلند شمالی، مجالس محلی خود را داشته واز اختیارات قابل ملاحظه ای بر خوردار هستند.
در شکل گیری حکومت های فدرال، دو فرآیند را میتوان مشخص کرد:شکل نخست، باهم جمع شدن دولت ها ویا مناطق سیاسی مستقل( coming together)، که هویت تازه ای را چه به صورت فدرال و چه بصورت کنفدرال، بوجود می آورند.

دوم: تقسیم عمودی قدرت سیاسی در درون دولت هائی که متمرکز بوده اند، بشیوه جدید فدرال (holding together) .

از نظر تاریخی، شکل اول، یعنی تجمع مناطق مستقل سیاسی در یک شکل کنفدراتیو و سپس بصورت فدراتیو، نخستین تجربه های تاریخی بوده اند. کنفدراسیون سویس، ایالت های متحد در هلند، کنفدراسیون ایالات شمال آمریکا  و نیز  اتحادیه اروپا در شرایط فعلی، نمونه هائی از این تجمع ایالت ها و مناطق در تشکیل یک سیستم فدراتیو و کنفدراتیو هستند. از کشورهائی نظیر برزیل، بلژیک، آرژانتین و هند و عده دیگری از کشورهای دیگر، میتوان بعنوان نمونه هائی نام برد که از طریق غیر متمرکز کردن حکومت های متمرکز خود، تقسیم عمودی قدرت و ایجاد حاکمیت های دوگانه خود- حکومتی و حکومت- شراکتی، در جهت یک نظام فدرال حرکت کرده اند که فر آیند احتمالی فدرالیسم در کشور ما، ضرورتا از الگوی دوم تبعیت خواهد کرد.

یک سیستم فدرال ممکن است که بر یک پایه متقارن و هم وزن در زیر مجموعه های خود استوار بوده، که اصطلاحا ( symmetric federalism ) نامیده میشود  ودر آن زیر مجموعه ها در رابطه با حکومت فدرال از یک خود- حکومتی و استقلال برابر با دیگر ایالت ها برخوردار هستند، و یا از زیر مجموعه های نا متقارنی (asymmetric federalism  ) تشکیل شده باشد.

مفهوم فدرالیسم نا متقارن بدینمعنی است که در سطح دولت فدرال، زیر مجموعه ها از در جات متفاوتی از خود- حکومتی و استقلال، چه بصورت صریح وچه بطور ضمنی بهره مند هستند.  بعنوان مثال، در اسپانیا، به مناطق ناوارا (Navara  ) و باسک، قدرت و ضع و مصرف مالیاتی بیش از آنچه که به مناطق خود مختار داده میشود، تفویض شده است. و یا، به ایالت های کاتا لونی و گالیسیا، در مورد فرهنگ وزبان و آموزش، اختیارات ویژه ای داده شده است. بهمین نحو، در کانادا، ایالت کبک (Quebec ) برای حفظ و پیشبرد فرهنگ زبان فرانسه، از اختیارات خاصی بر خوردار است. در آلمان فدرال، سه شهر   برلین، برمن و هامبورگ  یا دولت- شهر  Lander تلقی میشوند، حال آنکه بقیه شهرها تابع سیزده منطقه Lander هستند. یا مثلا در چین به بندر هنگ کنگ، وضعیت سیاسی و حقوقی ویژهای تفویض شده است.

اشکال متقارن فدرالیسم، بمعنی این نیست که  تمام مناطق و ایالت ها باید مثل هم باشند. بلکه در جه عدم تمرکز در سطح فدرال، در مورد ایالت و یا منطقه، باین دلیل متقارن تلقی میشوند که قوانین وقواعد مشابهی در آنها بکار بسته میشوند حتی اگر جمعیتی بزرگتر ویا منطقه بزر گتر ی را شامل شوند.


تفاوت بین عدم تمرکز و سیستم فدرال.

هر سیستم فدرالی  ضرورتا بر عدم تمرکز استوار است، لیکن هر نوع عدم تمرکزی بمعنی سیستم فدرال  نیست. وجه تمایز اساسی بین سیستم فدرال و سیاست عدم تمرکز در هر شکلی را باید در  وجود حا کمیت دوگانه در حکومت فدراتیو که خود اساسا با عدم تمرکز نیز همراه است، و فقدان آن در عدم تمرکز اداری و یا حتی در خود مختاری، جستجو کرد. امروز، اکثر کشور ها، چه پیشرفته و چه در حال توسعه، اشکال متفاوتی از سیاست عدم تمرکز را پیش میبرند و هر کدام از آنها بنا بدلایلی انجام میگیرد. سیاست عدم تمرکز، اگرچه روش تازه ای نیست و بعد از پایان جنگ جهانی دوم، غالب کشور های پیشرفته از آن استفاده کرده اند، ولی در دو دهه گذشته، عمومیت بیشتری یافته است. در سا لهای 1950 و 1960، کشورهای استعمار گر، بخش قابل توجهی از اختیارات خود را به مستعمرات خود  تفویض کردند ضمن آنکه هنوز به آنها استقلال کامل نداده بودند. در دهه 1980، بیشتر به دلیل تمرکز بر توسعه انسانی و ضرورت همسازی شیوه های حکومتی با آن مرتبط بود.در حال حاضر، سياست عدم تمرکز در هر کشوری منطق خاص خود را دارد. کشورهای پیشرفته آنرا بدلیل عرضه ارزانتر و کاراتر خدمات پیش میبرند و کشورهای در حال توسعه، بدلیل جلوگیری از عدم کار آئی و بی ثباتی اقتصادی، و کشور های سابقا کمونیستی نیز از عدم تمرکز بعنوان ابزاری برای سرمایه دارانه کردن ساختار های اقتصادی خود وگذر شتابان به اقتصاد بازار آنرا بکار میگیرند. عدم تمرکز سازمان اداری نیز برای برای مدیریت دستگاه بوروکراسی کشور، روشی است از متدتها پیش در بسیاری ازکشور ها بمورد اجراء گذاشته شده است.  در آمریکای لاتین  عدم تمرکز بر اثر فشار برای دموکراتبزه کردن بیشت، و در قاره آفریقا، عدم تمرکز ابزاری است برای حفظ وحدت ملی. در نتیجه، حکومتها، ممکن است بدلایل متفاوت و بدرجات متفاوتی، سیاست عدم تمرکز را پیش ببرند.

 لیکن هیچیک از اینهارا نمیتوان  یک روش فدراتیو تلقی کرد، چرا که  فا قد مکانیسم فدراتیو، یعنی حق حاکمیت دوگانه هستند.


فرق بین سیستم فدراتیو و کنفدراتیو.

یک سیستم فدراتیو و کنفدراتیو، هردو از مقوله حکومت های غیر متمرکز هستند.تقسیم عمودی قدرت در سیستم های فدراتیو و میزان صلاحیت های حکومت فدرال و زیر مجموعه ها، بصورت مفادی از قانون اساسی کشور در می آیند و امکان تغییر آن فقط با تصویب پارلمان های محلی زیر مجموعه ها (ایالت ها ) میتواند عملی شود. بعبارتی دیگر، هرگونه تغییری در معادله بین حکومت فدرال و ایالت ها، فقط با رضایت طرفین امکان پذیر است و رابطه یکطرفه نیست و حکومت مرکزی نمیتواند بنا به اراده خود، اختیارات حکومت های محلی را تغییر دهد. تغییرات جزئی و نوسان ها معمولا از طریق تفسیر قانون اسا سی از طرف دادگاه عا لی فدرال که صلاحیت رسیدگی به اختلافات بین ایالت ها و نیز هریک از ایالت ها با دولت فدرال را بر عهده دارد، انجام میگیرد. لیکن برای تغییر در قانون اساسی، معمولا تایید سه چهارم پارلمان ایالت ها ضروری است. در این باره مردم هستند که تصمیم میگیرند .

بر خلاف حکومت فدراتیو،  سیستم های کنفدراتیو،بر اساس توافق برای هدفهای معینی بوجود می آیند و  قدر ت اجرائی مرکزی فقط از نمایندگان زیر مجموعه ها تشکیل میشود. بر خلاف دولت فدرال، قدرت اجرائی و حکومت مرکزی ضعیفی دارد. اما بهترین سیستمی که حق و حقوق همه در آن تضمین شده باشد این هم فدرالیسم ملی و جغرافی است . برای مثال در ایران 6 الی 7 ملیت زندگی میکنند اما حقوق بنیادی این ملتها به طور کلی پایمال شده است و سیستم فدرالیسم ملی و قومی میتواند این همه مشکلات را حل کند و همه به حقوق بنیادی خویش دست یابند که حق طبیعی هر انسانی است.

در یک سیستم کنفدراتیو،اولا، زیر مجوعه ممکن است هویت قانونی کاملا مستقل خود را حفظ کند. ثانیا،  مرکز فقط مجاز به اعمال آن قدرت و اختیاراتی است که زیر مجموعه ها ( ایالت ها) به آن تفویض کرده اند. یعنی اختیارات آنها تابعی است از اختیارات ایالت ها. ثالثا، زیر مجموعه ها در بسیاری مسائل، میتوانند تصمیمت مرکز را وتو کنند.رابعا، تصمیمات مرکز فقط ممکن است زیر مجموعه ها را متعهد کند ونه شهروندان ایالت های کنفدرال را .بعنوان مثال، بسیاری از تصمیمات اتحادیه اروپا، بطور مستقیم به جزئی از پیکره قانونی دولت های عضو تبدیل نمیشود و نیاز به تصویب پارلمانهای دولت های عضو دارد تا رسمیت قانونی در آنها پیدا کرده و حقوق و یا تعهد قانونی برای آنها بوجود آورد. خامسا، مرکز فاقد منبع مالی و یا پایگاه انتخاباتی مستقل است . سادسا، زیر مجموعه ها، اختیارات خود را بطور دائم به مرکز تفویض نمیکنند. و سرانجام اینکه، هر زمانی ممکن است که از اتحاد خود را بیرون بکشند، حال آنکه حق جدائی در سیستم فدراتیو امکان جدائی حق یکطرفه ای نیست.

میتوان از کنفدراسیون سویس در فاصله 1291تا 1847، و کنفدراسیون ایالات شمال آمریکا از 1776تا 1787 و نیز اتحادیه اروپا در حال حاضر بعنوان نمونه های تاریخی نام برد. با این تفاوت که اتحادیه اروپا اکنون یک هویت دورگه ایست بین سیستم فدراتیو و کنفدراتیو، و دولت سویس برغم حفظ نام کلاسیک کنفدراسیون خود، یک حکومت کاملا فدراتیو است. 


تفاوت خود مختاری (autonomy) با فدرالیسم.

مفهوم خود مختاری در معانی متفاوتی بکار برده میشود و بیشتر متضمن اقدام به  اختیار خود در حوزه های معین است. از نظر توزیع یا پخش کردن قدرت سیاسی، خود مختاری، بمعنی سیاست  عدم تمرکز است، لیکن در غالب موارد، از اختیار انحصاری  وضع قوانین و اداره امور محل، وگاها حق قضائی در چهار چوب کلی قانون اساسی کشور است.

در اینجا باید بین "خود مختاری اداری " که بیشتر شکلی از عدم تمرکز در سازماندهی اداری کشور است، و« خود مختاری سیاسی» که بمعنی انتقال حق قانون گذاری به یک واحد سرزمینی درحوزه هائی  معین است، و همچنین «خود مختاری فرهنگی»، قائل به تمایز شد. خود مختاری فرهنگی، از خود مختاری سیا سی  فرق میکند.خود حکومتی فرهنگی، معمولا به گروه های زبانی، مذهبی و یا از نظر قومی متفاوت بکار برده میشود تا گروهها ی اجتما عی ای که صرفا بر اساس تعلق سرزمینی تعریف میشوند، و دامنه خود مدیریتی آنان محدود به آموزش، فرهنگ و زبان اقلیت و امور مذهبی و رفاهی میشود. نهاد های خود مختار نیز فقط در آن حوزه های معین حق اعمال قدرت را دارند و نه بیشتر .

دامنه خود مختاری سیاسی، همانگونه که اشاره شد، وسیعتر است و درجه و وسعت اختیارات تفویض شده نیز در هر موردی ممکن است که فرق کند. قدر ت خود مختار منطقه ای، عمدتا حوزه های  آموزش، فرهنگ، استفاده از زبان، محیط زیست، برنامه ریزی محلی برای منابع طبیعی، توسعه اقتصادی، امور اداری محل، مسکن، بهداشت و دیگر امور اجتماعی را در برمیگیرد. دولت مرکزی نیز امور مربوط به دفاع، سیاست خارجی، سیاست های کلان اقتصادی، نشر پول و امنیتی را بر عهده میگیرد. در این زمینه میتوان از خود مختاری جزایر آلند( Aland Ilands  ) واقع در دریای بالتیک که تحت حاکمیت دولت فنلاند قرار دارد، لیکن بزبان سوئدی حرف میزنند، اسکاتلند،گرین لند، پورتریکو، منطقه تیرول و آلتو آدیجه در شمال ایتالیا که آلمانی زبان هستند، بعنوان نمونه هائی از خود مختاری سیاسی یا سرزمینی نام برد.

تفاوت اساسی همه اینها با سیستم فدرال در اینست که دولت مرکزی حق تغییر یا بر هم زدن اختیارات تفویض شده را دارد، حال آنکه چنین حق یکطرفه ای برای آن در حکومت فدرال قائل نمیشوند . دوم اینکه فاقد جنبه حاکمیت دوگانه و مشارکت متقابل آن در اداره حکومت مرکزی است. اما در سیستم فدرال تضمینی تر است و حکومتهای محلی چون پارلمان و دستگاه خود را دارا هستند قدرت بیشتری دارند و حکومت مرکزی قدرت چندانی در قلم رو حکومتهای محلی دارا نیست. و در این باره حکومتهای محلی ار اختیارات بیشتری برخوردار هستند تا (خودمختاری) فرق سیستم فدرال با سیستمهای دیگر بر این اساس است که اختیار بدست مردم است و در این زمینه مردم هستند در تصمیم گیرهای سیاسی و انتخابی سهیم هستند.



فدرالیسم بمثابه گزینه سیاسی بهتر.

ایده قدرت متمرکز سیاسی در یک کشور، دیگر موضوعیت تاریخی خودرا از دست داده است. یکی از جنبه های مهم سیستم فدراتیو این است که وجود انواع مسائل مختلف در یک کشور و نیز ضرورت داشتن نهاد هائی مختلف برای پاسخگوئی بر آنهارا می پذیرد. پاره ای از آنها در سطح محلی اثر میگذارند و دامنه پاره ای دیگر در سطحی وسیعتر است . ساختارهای سیاسی حاکمیت، باید منعکس کننده این سطوح متفاوت باشد. اقتدار و اختیارات پرداختن این مسائل، تا حد ممکن باید به سطوح پائین انتقال یافته و در بالا تا آنجائی که لازم است تمرکز داشته باشد.

جنبه مطلوب دیگر در سیستم فدرال، در رابطه مستقیمی است که هر سطح از حاکمیت سیاسی، ارتباط مستقیمی با شهروندان بر قرار میسازد. از این نظر، بار دموکراتیک بیشتری را با خود حمل میکند.

قوانین دولت فدراتیو،نه فقط ایالت های تشکیل دهنده آن،  بلکه مستقیما بر کلیه   شهروندان اثر میگذارد.

در یک سیستم فدرال، قدرت سیاسی اگرچه پخش شده است، لیکن قدرت کاملا هم آهنگی است و این هم آهنگی، انسجام درونی و قدرت واقعی بیشتری را به دولت داده واز تنش های درونی آن میکاهد. بهمین دلیل، یک دولت فدراتیو، ضمن آنکه پیوند درونی هم آهنگتری با مولفه های خود دارد، خود ابزاری است برای حفظ چندگانگی ( پلورالیسم ) و حراست از حقوق فردی در برابر اقتدار دولت مرکزی.

انتقال قدرت سیاسی تصمیم گیری به ایالت ها و مناطق، حق تصمیم گیری را در مورد مسائلی که بر زندگی آنان اثر میگذارد، از بوروکراتهای مرکز نشین، بیشتر به خود  شهروندان آن ایالت ها انتقال میدهد.

توزیع عمودی قدرت سیاسی، نه تنها زندگی صلح آمیز تری را برای مجموعه شهروندان فراهم میسازد و امکان آنرا بوجود می آورد که بسیاری از مناقشاتی که ممکن است  بین ایالت ها و دولت مرکزی ویا بین ملیت های مختلف بروز میکند، با استفاده از مکانیسم های سیاسی هم آهنگ کننده سیستم فدرال، از طریق گفتگو و ابزار قانونی مناسب حل و فصل شود.تجربه اروپا بعد از دو جنگ ویرانگر، که در آن ملت های آن در طی کمتر از سه دهه روی آورده بودند، و حرکت آنان بطرف یک سیستم کنفدراتیو و فدراتیو، خود شاهد زنده ای بر آن است.

یک حکومت فدراتیو،ضمن پخش قدرت سیاسی بشکل عمودی،  هم از جامعیت قدرت مرکزی و هم از هویت وجامعیت ایالتها که مولفه های آن هستند، دفاع کرده وبه هریک از آنها قدرت واختیارات لازم برای حل مشکلات کشور را از طریق هم آهنگی باهم میدهد و شهروندان را در ارتباط نزدیکتری با تصمیم گیریها قرار میدهد. از اینرو، یک سیستم فدرال واقعا دموکراتیک را، میتوان جمهوری ها نامید.  این جمهوریها بمثابه یک اتحاد میان چند دولت و یا چند گروه و یا چند کشور است. این سیستم میتواند تعادل شغل کار اقتصادی و مالی شهروندان را بهتر کند.
 ساموئیل کرماشانی 
6/1/2006

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر