۱۳۹۹ اسفند ۳, یکشنبه

جدال با سرما برای یک لقمه نان؛ مصائب و مشکلات زنان کولبر در کُردستان...

 


جدال با سرما برای یک لقمه نان؛ مصائب و مشکلات زنان کولبر در کُردستان...

نظرت مرگ به این زندگی شرف نداره؟ آراسته، زنی که چهار سال است به همراه شوهرش کولبری می‌ کند. بار سنگین مشکلات و مبارزه برای یک لقمه نان خشک و خالی، او را به زنی ۵۰ ساله تبدیل کرده است. اما خودش می‌ گوید که ۴۰ را هنوز پر نکرده‌ و راست هم می‌ گوید.

دو مرتبه در هفته سرمای کوهستان های کردستان را به جان می خرد می‌رود. نه جانی برایش مانده و نه توانی...
آراسته، دیسک کمر دارد و درد پا امانش را بریده است. شبی ۲۰۰ هزار تومان از کولبری درآمد دارد که ۶۰ هزار تومانش را هم باید بدهد بابت کرایه راه. خودش می‌گوید: «تا به خانه برسیم پول یک شب کولبری می‌رود برای خرید بسته‌ای نان و یک شانه تخم‌ مرغ و دو، سه مدل میوه و خلاص. چیزی دست‌ مان را نمی‌ گیرد.»
شبی ۱۰ ساعت یکسره راه می‌ روند در برف و بوران، حوالی "مرز تته مریوان"، با ترس و لرز و هزار و یک فکر و خیال. کسی غیر از شوهرش خبر ندارد که او کولبری می‌ کند. لباس مردانه می‌ پوشد و صورتش را می‌ پوشاند، مثل بقیه زنان. می‌ گوید دست‌ کم ۴۰ زن را می‌ شناسد که همچون خودش کولبری می‌ کنند.
مردها تا ۴۰ کیلو بار را هم برمی‌ دارند اما زن‌ان آخرِ آخرش ۳۰ کیلو. بُن و قوه‌اش را ندارند. تا زانو که در برف فرو بروی، بیرون آمدن سخت می‌ شود با این حجم بار بر پشت. آراسته می‌ گوید با شوهرش کولبری می‌ کنند تا بتوانند چرخ زندگی را بچرخانند، با نفس‌ هایی به شماره افتاده. دردمند حرف می‌ زند و آخر سر، با چهره شکسته و چشمان به غم نشسته می‌ پرسد: به نظرت مرگ به این زندگی شرف نداره؟
اینجا نان را به بهای جان می‌ دهند. باید دنیا را بر کولت حمل کنی تا بتوانی شکم خود و خانواده‌ ات را سیر کنی، فقط سیر کنی. نانت را باید در کوره‌ راه‌ های ارتفاعات مریوان در "سرحدات غربی همیشه به برف نشسته ایران و عراق"، از دهان روزگار نامراد، بیرون بکشی. ۱۰ ساعت یکسره بار به دوش بکشی در سرما و یخبندان و آخر سر، نان بخور و نمیری درآوری و دو روز تمام در خانه بیفتی تا مگر جان و قوتی بگیری و سر پا شوی و دوباره، روز از نو، روزی از نو. کولبری کنی به بهای جانت، به قیمت سلامتی‌ ات.
آخ چه بگویم که درد ما را پایانی نیست...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر