وقتیکه زمین و آب نر و ماده هستند بنابر این هز چیزی جانوری از آب و زمین بوجود می آید طبیعتا نر و ماده هستند زمین ماده است و آب نر بنابر این باورهای خرافاتی باید دور انداخته شود و واقعبینانه تر فکر کنند
خرافات گرائی در میان ملتهای خاورمیانه یکی مینویسد خدا زن را از پهلوی چپ مرد آفریده است دوباره تکرار میکند بله از پهلوی چپ مرد آفریده شده است زن زیباه آفریده شده است . اما نادانی خرافات در عمق درون ملتهای خاورمیانه عمل میکند و ما اسم این را میگذاریم جهل و نادانی .
آخوندها روز تا شب چهه چهه میزنند و خرافات را تزریق میکنند آیا اشتباه از این انسان است که دست به نگارش نوشتهای دیوانوار زده است یا جامعه کهنه اندیش و خرافات زده و آخونده زده ای ایران؟
به نظر من و به نظر روشنفکران و متفکرین عصر و فلسوفان انسان از میمون به انسان تکامل یافته است آنچه قرآن و یا کتابهای خرافاتی میگویند هیچ اصل و اساسی ندارد نظریه کسی است که کتاب خرافات را نوشته است.
البته تئوری زیر باز نمیتواند تصویر کاملی از تکامل انسانها گذر از میمون به انسان ارائه بدهد لاکن میتواند از نظر علمی کمکی باشد برای آن دسته از انسانهای که هنوز در لجن خرافات گرفتار شده اند
انقراضهای انسانی
انسان در آفریقا پا به عرصه وجود نهاد. جنس انسان تقریباً دو میلیون سال پیش صرفاً از هیچ بهوجود نیامده است. خاستگاه او به میلیونها سال پیش از آن باز میگردد. هرچه بیشتر بکوشیم و خاستگاه او را ژرفتر پژوهش کنیم، بیشتر روشن میشود که تاریخ حیات ما با تاریخ فرگشت جهان جانداران بهطور مستقیم در پیوند است. بین انسانهای امروزی و نیاکان ما تفاوتها بسیارند.
چرا آنان در زادگاه خویش یعنی آفریقای خاوری نماندند؟
در دنیای کهن، آب و هوا مناسب بود و حیوانات غولپیکر فراوانی هم بودند و نیاکان اولیه بشر میلیونها سال در کنار دشمنان طبیعی خود زندگی میکردند، از آنها دوری میجستند. قطعاً میبایست تهدید جانوران وحشی به یکباره فزونی گرفته باشد که آنها را اینچنین به کوچ دستهجمعی وادار کرده است.
طبق اطلاعات و نتایجی که روشهای پژوهشی نوین از منابع گوناگون فراهمآورده، نشان میدهد که انسانشدن نه تنها در نقاط بسیاری صورت نگرفته حتی در چند نقطه هم نبوده است. بلکه تنها در یک نقطه از کره خاکی این فراگرد تحقق یافته است. فرآیند فرگشت انسان امروزی به سرعت طی شد و تنها گروه کوچکی را در برگرفت. رد پای نیاکان نخستین ما در تاریکیهای دوران ماقبل تاریخ ناپدید نشدند و مسیر آنان دقیقاً قابل پیگیری است.
نخستین نمایندگان جنس انسان به نام هومواِرکتوس (Homo Erectus) یا انسان راستقامت که موفق به ترک آفریقا شدند، (هومو ارکتوسها، انواع هومینیدهایی که جزء انسانهای اولیه بهشمار میآیند که از یک میلیون و هشتصد هزار سال پیش تا سیصد هزار سال پیش میزیستهاند. ویژگیهای عمومی این هومونیدها: گسترش و رشد مغز، قوس برآمده بالای سر کاسهی چشمی، رشد استخوانها و هیکل، دگرگونشدن دستگاه جویدن، فرهنگ ابزارسازی و استفاده از آتش و شکار)
نمونه ای از انسانهای هومواِرکتوس
از یک سو تا اروپا و از سوی دیگر تا شمال آسیا پیش رفته بودند. نخستین ساکنان اروپا از خویشاوندان انسان امروزی نبودند. آنها تقریباً یک میلیون سال پیش اروپا را آباد کردند. قدیمیترین سنگوارههای مکشوفهی این انسان در اروپا تقریبا به ۶۰۰ هزار سال پیش باز میگردد. حضور این نوع انسان در سرزمینهای اروپا- آسیا صدها هزار سال بهطول انجامید. آنها به استرالیا گام نگذاشتند چون هنوز نمیتوانستند کایاک و قایق بسازند که بتوانند از دریا عبور کنند.
انسان ارکتوس به یکباره بدون آنکه از خود نشانی برجای بگذارد از حوزهی اروپا- آسیا ناپدید شد. اگر در این بین در آفریقا گونهی دیگری از انسانها که ما آنها را نئاندرتال مینامیم، به عرصه زندگی گام نمیگذاشت، این امکان داشت که نسل انسان همراه با از میانرفتن ارکتوس انقراض یابد.
خروج دوم از آفریقا را نئاندرتالها به عهده گرفتند که ظاهراً موفقیتآمیز طی شده است. انسان نئاندرتال که در مقایسه گونهی پیش از خود بسیار تکاملیافتهتر بود، از آفریقا به سراسر اروپا، خاور نزدیک و آسیای باختری کوچ کرد و در آن مناطق اسکان یافت. آنها به یکی از حاکمان جهان حیوانات طی دویست هزار سال اخیر تبدیل شدند. یعنی انسانهای عصر یخبندان.
نقشه مسیر حرکت انسانهای نئاندرتال
هنگامی که این دوران به پایان رسید، نئاندرتالها مانند هوموآرکتوسها بیآنکه اثری از خود برجای گذارند، ناپدید شدند و اگر تعدای از تبار انسانها توسط نئاندرتالهای اولیه که در آفریقای خاوری باقی مانده بودند، تداوم پیدا نمیکردند، دومین خیزش به بنبست تکامل انسان و انقراض آن میانجامید. اما در واقع در پشت صحنهی اصلی رویدادهای عصر یخبندان، اقدام سوم فرآیند تکامل انسان امروزی شدن پیش از آنکه دومین تلاش سر به سر به پایان رسیده باشد، در حال تکوین بود. و برای نخستین بار این سومین اقدام بود که انسان امروزی را به منصه ظهور رسانید.
آنها در حدود ۷۰ هزار سال پیش در آفریقا رو به فزونی نهادند و ۴۰ هزار سال پیش به اروپا و آسیا پیشروی کردند. آنها به سرعت در این قارههای شمالی و پهناور مستقر شدند و از طریق راه دریا به استرالیا رسیدند و حدود ۱۲ هزار سال پیش از طریق تنگهی خشکیدهی برینگ به قارهی آمریکا گام نهادند. آنها در این قارهی تازه کشفکرده خود به سرعت تا دورترین نقاط جنوبی قاره پیشروی کردند و حتی به بلندیهای آند نیز کوچک کردند و در آنجا ساکن شدند. آنها از تمامی قارهها سوار بر قایقهای خویش به دریاهای دوردست سفر کردند تا اینکه تقریباً به تمامی گوشه و کنار جهان دست یافتند.
از پریماتهای نخستین (یا سرور جانوران، راستهای در رده پستانداران که نیمهمیمونها، میمونهای انساننما و انسان جزء این راسته به حساب میآیند)، که از دید تاریخ تکامل که هنوز از انسان فاصله زیادی داشتند تا پراکندگی انسانها به سراسر کرهی زمین، روند رویدادهای تکامل با جزئیات کامل قابل ردیابی است. مسیر انسانشدن نمیتواند بر زنجیرهای از اتفاقات مبتنی باشد. تکامل هیچ چیز جدیدی را بدون اجبار و بدون فشار تکاملی پدید نمیآورد. تا زمانی که نژاد اصلح از عهده تنازع بقا برمیآید (اصل تنازع بقا داروین)، هیچ تغییری تأثیر مثبت نخواهد داشت.
بالطبع انتخاب طبیعی نیز نمیتواند به سود دگرگونی عمل کند: گونههای تغییریافته را به نابودی میکشاند و آن انواعی را که از عهده تنازع بقا برمیآیند حفظ خواهند کرد. تکامل آزادانه با گزینههای گوناگون و امکانات مختلف بازی نمیکند بلکه فقط در تعامل با محیط زیست عمل میکند. نخست از طریق دگرگونیهای محیط زیست، بهویژه اگر این دگرگونیها نسبتاً سریع صورت گرفته باشند، نقش مؤثر میافتد و در نتیجه فرآیند تکامل از مسیر خود منحرف میشوند. اگر محیط زیستی که انسانشدن در آن صورت گرفت، به نحو کاملاً مشخصی تغییر نمییافت، فرگشتهای بعدی امکان بروز پیدا نمیکردند.
چرا نمایندگان جنس انسان سه مرتبه خاستگاه آفریقایی خود را ترک کردند و به سرزمینهای شمالی کوچ کردند؟ آیا جمعیت آفریقا بیش از حد زیاد شده بود؟ اگر از نواحی کویری زمین و مناطق یخبندان قطبها صرفنظر کنیم، آفریقا تا به امروز کمجعمیتترین قاره جهان بوده است. در سرزمینهای شمالی بیرون از قاره آفریقا دوران یخبندان حاکم بود. چگونه ممکن است جنسی که زادگاه اولیهاش نواحی گرمسیری بوده و سپس به سرزمینهای سرد حاشیهای مناطق یخبندان کوچ کرده، در آنجا بهتر از زادگاهش به اوج تکامل نایل آید؟ همه سازشها و انطباقپذیریهای بارز جسمانی انسان با زندگی دشتهای گرم و مرطوب نواحی حارهای هم آهنگ بودند. چرا بهویژه آفریقای خاوری در پیدایش انسان چنین نقش اساسیای ایفا کرده است؟ آیا فرآیند انسانشدن در آسیا و اروپا نمیتوانست به فرجام کامل خود نایل آید؟
اینها سوالاتی هستند که تحقیقات اخیر بسیار دقیق و حسابشده به آن پاسخ داده است.
منبع: مقدمه کتاب پیدایش انسان نوشته یوزف رایش هلف ترجمه سلامت رنجب
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر