رضاخان فردی دیوانه و روانی پرخاشگر روبای بیرون و شیر خانه دشمن ضعیفها و تسلیم قویها
نظر عده ای در مورد رضا خان
جان گونتر مینویسد:
"هر چیز که اندک زحمتی به او میداد یا مخالف طبعش بود نابود میکرد، میکشت، میدرید و پرت میکرد. وقتی یک رادیوی بیگانه مطالبی علیه او انتشار داد، با لگد آنرا شکست. گاهی خدمتگزاران و اشخاصی را که موجب خشم و غضب او میشدند سخت با چکمه و لگد و تعلیمی تنبیه میکرد. رضاشاه از تربیت و اصول و آداب، عاری بود. (۱)
"رفتار رضاشاه با وزیرانش بسیار خشن و زننده و توهین آمیز بود.... غالباً شاه آنان را با کلماتی چون "مردیکهی خر، احمق، الاغ، پدرسوخته ِ پفیوز" طرف خطاب قرار میداد. " (۲)
ملک الشعرای بهار که رضاخان - رضاشاه را خوب میشناخت، مینویسد: "ذاتاً خودخواه، ساده لوح و زودباور بود. " (۳)
رضاشاه جای احمدشاه نشست، ولی اکثر تغییرات، ظاهری و بقول مهدی قلی هدایت که شش سال نخست وزیر رضا شاه بود: "تغییرات بلواری و لاله زاری بود". مانند تغییر لباس و کلاه که ظاهر را عوض میکند، بجای دگرگونی سیستمِ آموزش و پرورش که انسان را هدایت میکند. (۴)
اِلول ساتن، ایرانشناس، مینویسد:
"رژیم رضاشاه یک ضعف اساسی داشت و آن اینکه از حمایت فعال اهالی کشور برخوردار نبود.... در بدو کار از عناصر سرشناش و انگیزههای ملی نهضت آزادیخواهانهی بر جای مانده از انقلاب مشروطه سود جست و سپس آنان را با بی رحمی کامل سرکوب کرد.
از نظر بسیاری از مردم، رضاشاه، دست نشاندهی بریتانیا محسوب میشد که توسط آنها سر کار آورده شده بود و مورد حمایت آنها نیز قرار داشت. البته رضاشاه در کشور اقدامات و اصلاحاتی در زمینهی تغییر ظواهر، شهرسازی، ساختن کاخها، قصرها، عمارات چند طبقه، اماکن باهیبت وزارتخانهها، میهمانخانههای سلطنتی و جادههای شوسه انجام داد.... اما طبقهی فقیر فقیرتر شده و ثروتمندان ثروتمندتر شده بودند. " (۵)
آرتور مور، نویسنده و ژورنالیست در مورد این تغییرات ظاهری مینویسد: "... وضع این کشور به زودی به حال قدیمی خود بر میگردد زیرا بر میزان فعالیت افزوده نشده و سطح زندگی مردم بالا نرفته بلکه ترس و وحشت بر کشور مستولی گردیده است. " (۶)
باید با آگاهی از این واقعیت، که رضا خان یک قزاق گردن کلفتِ بی سواد و ناآگاه بود، در موردش قضاوت کرد. الگوهایش و آنچه آموخته بود، در چارچوب زور و خشونت بود. نتیجهاش، یک قزاقِ قُلدر و خشن بود که چیزی جز "اطاعت از مافوق، زورگوئی به زیر دست، و استفاده از چماق" برای حل مشکلات نمیدانست! ناآگاهی و کم دانی و منافع شخصیِ او، ایرانیان را ۲۰ سال، با کَت هایِ بسته، در اختیار شرکت نفت انگلیس و انگیسیها گذاشت.
خشونت و یک بُعدی گری او باعث نابودی بهترین فرزندان کشور، مانند کلنل محمدتقی پسیان، تیمورتاش، علی اکبر داور، سرهنگ فضل اله خان*، فرخی یزدی، میرزاده عشقی، تقی ارانی، و... گردید". (۷)
جلال عبده، یک ایرانی آگاه و میهن دوست، مینویسد:
اگر رضاشاه بجای تشدید اختناق، خودکامگی، و ایجاد محیط ترور و وحشت در ایران؛ به آموزش و پرورش مردم و تقویت رشد سیاسی آنان میپرداخت تا بتوانند با تحولات اجتماعی در کمال آگاهی به نفع کشور روبرو شوند. ارتشی که وی با هزینهی هنگفت تهیه کرده بود در سوم شهریور، از هم نمیپاشید و برای حفظ میهن از خطر تجاوز، فداکاری میکرد؛
نه اینکه امرا و افسران ارتش، بجز عده معدودی، در مقابل تعرض خارجی محل مأموریت خود را ترک کنند". (۸)
امیرحسین لادن
ahladan@outlook.com
-----------------------
۱) سفر در داخل آسیا، جان گنتر
(۲) از آلاشت تا آفریقا، خسرو معتضد
(۳) تاریخ مختصر احزاب سیاسی در ایران، ملک الشعرا بهار
(۴) خاطرات و خطرات، مهدی قلی هدایت
(۵) رضاشاه کبیر یا ایران نو، اِلول ساتن
* پیکرِ سرهنگ فضل الله خان را در حالیکه لباس نظامی رسمی به تن داشت و اسلحهای در دست، در اطاقش پیدا کردند؛ روی میز اطاقش نامهای از او بود که نوشته بود: وجدان من به عنوان یک ایرانی میهن دوست، اجازه نمیدهد، مدرکی را امضا کنم که ارتش ایران را در اختیار بیگانگان و افسران ایرانی را زیر دست آنان، قرار میدهد.
(۶) مقاله "ایران امروز، کهنه و نو، آرتور مور
(۷) مقاله "این پدر و پسر، نقش بزرگی در نابودی خودشان ساختههای میهن مان و فاجعهی رژیم فقاهتی داشته اند"، نگارنده
(۸) خاطرات جلال عبده
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر