موضوع روانشناسی کودک و چه چیزهای باعث میشود که کودکان غییر جدی و در عین حال پرخاشگر به بار بیایند؟
با قلم ساموئیل کرماشانی
امروز مقالات زیاد است در باره نحویی رفتار والدین با کودکان فکر کنم خیلی از این مقالاتی که تا بحال من دیده ام و یا شنیده ام نتوانسته جواب قانعکننده ای برای جامعه امروزی در این دنیای نابرابر داشته باشند. در جوامع گوناگون رفتارهای مخرب با کودکان که در فرهنگهای گوناگون با تناسب با آن جامعه وجود دارند در رابطه با کودکان برای مثال در خاورمیانه مشکلاتی وجود دارد در رابطه با کودک اما در جوامع دموکراتیک و ازاد هم مشکلاتی همچون طلاق معتادان الکهلی منظورم والدین میباشد در این جوامع اگر بیایم تمامی این جوامع و نوع مشکلاتش را مورد بررسی قرار بدهیم این مشکلات وجود دارند در جوامع اروپایی مشکلاتی که وجود دارند کودک آزاری اذیت و آزار جنسی چه از سوی والدین و چه در جامعه وجود دارد و در عین حال مواد مخدر و گروه های که کودکان را به دام می آندازند از راه انترنت و متاسفانه دنیای امروز کودکان در آن در امان نیستند اما در جامعه بیمار خاورمیانه این قضیه خیلی وحشتناک است متاسفانه مثل نقش مخرب مذهب خشونت والدین علیه کودکان و رفتار خشونت آمیز در مدارس توسط معلمان که بخشی از قانون شده است کودک آزاری در آن مناطق قانونیست که متاسفانه دولتی میباشد اما در اروپا دولت شدیدا با کودک آزاری رفتار میکند و از حقوق کودک دفاع میشود.
و بدون در نظر گرفتن تمامی جنبهای اجتماعی و سیاسی و اقتصادی و آموزش و پرورشی یک جامعه باز نمیتوان نظر 100% را داد چرا چون بدون مطالعه کامل بر رفتار شناسی و بررسی کلی یک جامعه و تاریخ آن جامعه باز نمیتوان نظر صد در صدی را داد بنابر این باید تمامی جنبهای گوناگون در یک جامعه و بافت فرهنگی آن جامعه سطح آگاهیی یک جامعه و نحویی برخورد دولت با ملت را مورد بررسی قرار داد تا به یک نتیجه ی مطلوب و جوابگو و قانع کننده دست یافت.
کودک نوزاد به صورت یک ارگانیسم به دنیا میآید. با اخذ و کسب مجموعهای از نگرشها و ارزشها ، تمایلات و بیزاریها ، هدفها و مقاصد ، و یک مفهوم عمیق و ناپایدار از اینکه چه نوع شخصی است، به تدریج یک موجود انسانی مبدل میشود. همه این ویژگیها را از طریق فراگرد اجتماعی شدن بدست میآورد. این فراگرد ، یادگیری او را از حالت اولیه با تناسب با زمان که شخصیت والدین خویش را الگویی شخصیت آینده خویش قرار میدهد از یک نوزاد با شروع کردن به باز نمودن زبان به شخصیت انسانی تغییر میدهد. به عبارت دقیقتر ، هر فرد از طریق فراگرد اجتماعی شدن ، هنجارهای گروههای خود را میآموزد تا اینکه یک خود مشخص که او را بیهمتا میسازد، پدید میآید. شاید بتوان گفت که تشکل تصور خود ، مهمترین فراگرد در رشد شخصیت به شمار میرود.
محیط و سلامتی برای هم کودک و هم والدین خیلی مهم و حیاتیست و در عین حال آگاهی و دانش والدین نقش برجسته ای در بخشیدن شخصیت سالم به کودک دارند بنابر این بنیاد و پایه ی هر جامعه و سلامتی هر جامعه کودکان است یعنی اگر واقعا دولتی و یا ملتی در جستجوی سلامتی جامعه باشند باید اول از کودکان شروع کنند و طوری کودکان به بار آورند از کینه توزی از تنفر و از خشونت به دور باشند آنزمان جامعه سالم و جامعه سلامتی خویش را باز میابد.
محیط طبیعی نیز بر شخصیت تأثیر میگذارد، زیرا افراد تا حد وسیعی سطح کارآیی خود را که برای حفظ حیاتش ضروری است، از محیط میگیرد واقعیت امر این است که در هر محیط طبیعی ، انواع مختلف شخصیت و فرهنگ ، و در محیطهای طبیعی کاملاً متفاوت ، فرهنگهای مشابهی ملاحظه میشوند.
شخصیت به همه خصلتها و ویژگیهایی اطلاق میشود که معرف رفتار یک شخص است، و سطح آگاهی آن جامعه که شخص در آن زیست میکند از جمله میتوان این خصلتها را شامل اندیشه ، احساسات ، ادراک شخص از خود ، وجهه نظرها ، طرز فکر و بسیاری عادات دانست. اصطلاح ویژگی شخصیتی به جنبه خاصی از کل شخصیت آدمی اطلاق میشود
از طرف دیگر «شخصیت» یک موضوع پیچیده است ولی از زمانهای قدیم برای شناخت آن کوششهای فراوانی شده است که برخی از آنها «غیرعملی» ، بعضی دیگر «خرافاتی» و تعداد کمی «علمی و معتبر» هستند. این تنوع در دیدگاهها به تفاوت در«تعریف و نگرش از انسان و ماهیت او» مربوط میشود. هر جامعه برای آنکه بتواند در قالب فرهنگ معینی زندگی کرده ، ارتباط متقابل و موفقیت آمیزی داشته باشد، گونههای شخصیتی خاصی را که با فرهنگش هماهنگی داشته باشد، پرورش میدهد. در حالی که برخی تجربهها بین همه فرهنگها مشترک است، بعید نیست که تجربیات خاص یک فرهنگ در دسترس فرهنگ دیگر نباشد اما بافت هر شخصیتی بستگی به آموزش و پرورش آن کشور و یا منطقه دارد که انسان در آن زیست میکند.
مذهب از مخربترین نوعش میباشد برای برهم زدن روان و رشد شخصیت کودکان و حتی کل جامعه متاسفانه امروز مذهب تبدیل به یک ویروس کشنده است برای جامعه. دخالت در زندگی خصوصی و شخصی انسانها و این نکن حرام است آن نن حرام است این حلال است و آن حلال باعث بی ثباتی جامعه بیمار خاورمیانه بخصوص کشور اسلامزده ایران شده است.
وقتیکه در جامعه خشونت علیه کودکان قانونی است وقتیکه کودکان را با دروغ پرورش داده میشوند وقتیکه خشونت دولتی قانونی است که وقتیکه در باره خشونت دولتی بحث به میان می آید منظور اعدامهای خیابانی است که بر روان کودکان تاثیرات مخربی در آینده کودک دارد این خودش نوعی خشونت دولتی محسوب میشود.
بزرگترین بافت بیمار بودن یک فرهنگ عدم وجود آموزش و پرورش و آزادی بیان که باعث فقر فرهنگی میشود و فقر فرهنگیست که باعث نابودی شالودی جامعه میشود و یا باعث نا امنی محیط و جامعه میگردد فقر فرهنگی در یک جامعه دیکتاتوری به وجود می آیند در یک جامعه که هرچند سطح سواد بالا باشد و فوقلیسانس هم داشته باشیم به علت ترس و وحشتی که سیستم سیاسی برای ملت ایجاد نموده است و همه خواستها را در سینه زندانی نموده است جامعه به یک طوری دچار فقر فرهنگی و فقر فکری و عدم قبول یک دیگر میشود و این رفتار بر والدین تاثیر گزار است و این تاثیر بر رفتار خویش با کودکان سالم و سهیم نیستند.
بعضی از تجربههای فرهنگی بین همه افراد انسانی مشترک است. از تجربههای اجتماعی مشترک بین اعضای یک جامعه معین ، یک صورت بندی ویژه شخصیتی پدید میآید که شاخص و معرف شخصیت بیشتر اعضای آن جامعه است و اصطلاحا شخصیت نمایی (Modal Personality) یا شخصیت اساسی (Basic Personality) یا رفتار اجتماعی (خوی اجتماعی) (Social Character) خوانده میشود. این مفاهیم به ویژگیهای فرهنگی مشترکی که همه اعضای یک جامعه در آنها سهیماند، اشاره میکنند.
شخصیت» یک «مفهوم انتزاعی» است، یعنی آن چیزی مثل انرژی در فیزیک است که قابل مشاهده نیست، بلکه آن از طریق ترکیب رفتار (Behavior) ، افکار (Thoughts) ، انگیزش (Motivation) ، هیجان (Emotion) و … استنباط میشود. شخصیت باعث تفاوت (Difference) کل افراد (انسانها) از همدیگر میشود. اما این تفاوتها فقط در بعضی «ویژگیها و خصوصیات» است. به عبارت دیگر افراد در خیلی از ویژگیهای شخصیتی به همدیگر شباهت دارند بنابراین شخصیت را میتوان از این جهت که «چگونه مردم با هم متفاوت هستند؟» و از جهت این که «در چه چیزی به همدیگر شباهت دارند؟» مورد مطالعه قرار داد . کودکان همیشه برای رشد شخصیت خویش و قرار دادن الگویی رشد شخصیت خویش را رفتارها و کردارهای والدین خویش را الگویی رشد پیشبرد و سازماندهیی خشصیت خویش را قرار میدهند طبیعتا اگر والدین رفتاری غیر طبیعی و خلاف آنچه کودکان از والدین انتظار دارند نشان بدهند باعث سرخوردگی و گم کردن راه و روش رشد کودکان میشود.
تعاریف مختلفی از شخصیت ارائه شده است که هر یک بر وجهی از شخصیت تأکید کردهاند. هیلگارد (Hilgard) شخصیت را «الگوهای رفتار و شیوههای تفکر که نحوه سازگاری شخص را با محیط تعیین میکند» تعریف کرده است در حالی که برخی دیگر «شخصیت» را به ویژگیهای «پایدار فرد» نسبت داده و آن را بصورت «مجموعه ویژگیهایی که با ثبات و پایداری داشتن مشخص هستند و باعث پیش بینی رفتار فرد میشوند» تعریف میکنند.
شخصیت (Personality) از ریشه لاتین (Persona) که به معنی «نقاب و ماسک» است گرفته شده است و اشاره به ماسک و نقابی دارد که بازیگران یونان و روم قدیم بر چهره میگذاشتند و این تعبیر تلویحا به این موضوع اشاره دارد که «شخصیت هر فرد ماسکی است که او بر چهره خود میزند تا وجه تمایز (تفاوت) او از دیگران باشد اما الگوهای که در رشد نادرست کودکان باعث درهم ریختن و گم کردن راه و روش شخصیت خویش میباشد چیست؟ ».
و عدم آگاهیی والدین برای نحویی پرورش کودکان باعث بیمار شدن جامعه و از هم پاشیدن ریشه و شیرازه ی جامعه میشود پایه ی هر جامعه ای کودک میباشد وقتیکه کسی میخواهند در باره جامعه نظر بدهد باید اول از خانه خود شروع کند بعد در باره یک جامعه اظهار نظر کند یعنی اول باید در جامعه کوچک چهارچوب خانوادگی خویش شروع کند و بذر پایه ی یک جامعه سالم را پایه ریزی کند در چهارچوب خانواده خویش بعد بیاید آنهم با دست پر برای جامعه بیرون از چهارچوب خانواده خویش مبارزه کند و تجربیات خویش را در اختیار دیگران قرار بدهد برای پیش برد یک جامعه سالم و دور از خشونت.
چه چیزهای در جامعه تاثیر مخرب بر روان کودکان در یک جامعه دارد؟
درس مذهبی خشونتهای خانوادگی فقر و نداری و دیدن صحنهای دلخراش مثل اعدامها و کشته شدن انسانها جلو چشمشان و یا رفتار غیر انسانی با مادرانشان جلو چشمشان و یا مورد آزار جنسی قرار گرفتن کودکان و عدم پاسخ والدین به سئوالهای کودکان و غیبت کردن پشت سر دیگران توسط والدین جلو چشم کودکان و دعوایی لفظی والدین جلو چشم کودکان و یا کتک کاری زنان توسط مردانشان جلو چشم کودکان و دروغ گفتن با کودک و رفتارهای غیر ضروری با کودک باعث گم کردن شخصیت خویش میشوند کودکان و سر درگمی و خشن بودن والدین و خود را بیزار نشاندادن جلو چشم کودکان باز خیلی آینده ی خاصی نصیب کودکان نمیکند چنین رفتارهای. باعث میشوند این رفتارها که کودکان خشونتگرا به بار آیند و بنوعی ضد جامعه و جامعه ستیز رشد کنند.
1 فقر و نداری که عامل اصلی بی ثباتی در جامعه میشود در ابن باره تامین و تظمین اقتصادی و عدالت اجتماعی برای خانودها خیلی مهم و حیاتی میباشد برای سلامتی روان کودکان و در عین حال آزادی ابراز بیان و سطح آگاهیی خانوادها در نحویی برخورد با کودکان خیلی مهم است که نباید به هیچ عنوان رفتار خشونت آمیز با کودکان انجام داد چنین رفتاری تاثیر مخربیبر روان و رفتار آینده کودکان دارد که برای سلامتی جامعه خطر ناک میباشد چنین رفتاری با کودک.
2 وجود آموزش و پرورش سالم و تشکیل گروه اجتماعی برای دادن آگاهی به خانواده برای آموزش خانواده ها برای نحویی پرورش کودکان بجز این کار در مهدکودکان هم باید به کودکان آموزش دوستی صداقت انسانوار داده بشود که طوری با کودکان رفتار بشود که در رشد شخصیت همان رشد انسانیت باشد.
3 هر نوع کار و یا چیزی اجباری برای کودکان باید ممنوع باشد و کودکان زیر 18 سال در باره مذهب و یا درس مذهبی باید ممنوع باشد هنگام رسیدن به سن 18 سالگی کودک آزاد است چه دین و یا مذهبی برای خویش اختیار کند چرا چون درس مذهبی میتواند تاثیر مخربی بر روابط اجتماعی آینده آن کودک داشته باشد درس مذهبی بمعنای شستشویی مغزی محسوب میشود متاسفانه مذهب و پایه های مذهب بر مبنایی خشونت بنا شده است مثل جهاد در راه دین فدا شدن در راه مذهب اینها تاثیرات مخرب و خطرناکی برای آینده کودکانی دارد که وارد چنین درسهای میشوند بعضی متاسفانه خانواده ها با زور بچه ها را مجبور میکنند که به مدرسه مذهبی بروند و اگر از این امر سرپیچی کنند مورد خشونت قرار میگیرند توسط والدین نادان و خرافاتی خویش کشتن کافر و یا بیدین خدا از گناهان خوش میشود و وعدهای شیرینی و شوکلات آسا بهشت خیالی همه و همه باعث میشود که کودکان را طوری به بار آیند که تبدیل به یک خونخوار و متنفر کینه توز دگماتیک و عدم قبول باورهای دیگرانی که با رای ایشان اختلاف دارند باعث بی ثباتی جامعه و تبعیض و کشتار و خونریزی میشود که جامعه را به دو دسته تقسیم میشوند که در آن حالت زندگی انسانها با مخاطره روبرو میشود.
کودکان در زمان حرکت بسوی بلوغ الگویی رشد شخصیت خویش را از پدر و مادر خویش کپی میکنند و دستخوش رفتارها و عملکردهای والدین خویش قرار میگیرند تلقین یا نصیحت و یا گفتگو هیچ تاثیری بر کودکان نخواهند داشت بلکه آنچه بر رفتار کودکان تاثیر گزار میباشد رفتار و عملکرد والدین میباشد که کودکان شخصیت والدین خویش را الگویی سازماندهیی شخصیت خویش قرار میدهندکودکان گوش نمیدهند والدینشان چه میگویند بلکه آنچه در عمل انجام میدهند بر رفتار کودکان تاثیر میگزارد.
4 والدین نباید به هیچ عنوان با کودکان خویش دروغ بگویند باید مثل یک انسان بزرگ و بالغ با آنها رفتار کنند و گفتگو کنند اگر هم سئوالی نمودند باید مثل یک انسان بالغ پاسخ سئوالاتشان بدهند وچطوری در خیابان با یک انسان بالغ گفتگو میکنید اینطور با دقت و هر چند در توان دارند برای کودک خود توضیح بدهند و اگر اطلاعات کافی در رابطه با سئوال کودک ندارید به کسی تلفن کنید که در آن زمینه تجربه دارند .
5 به هیچ عنوان جلو چشم کودکان خویش خود را لخت نکنید چرا چون باعث منحرف شدن انرژی آنها یعنی کودکان میشود و تاثیر خوبی بر روان کودک ندارد مغزشان و فکرشان مشغول میکند و باعث کشمکش درونی برای کودک میشود.
6 به هیچ عنوان اگر کودکان دست به کاری زدند با کودکان خشونت انجام ندهید و باز هم خود را خشن و عصبانی نشان ندهید فقط با حرف ملایم و نرم به آنها بگوید زمانی که من بچه بودم چنین کاری انجام نمیدادم که شما انجام دادی کودک چون دارد رشد میکند و اگر پسر باشد شخصیت پدر را الگویی شخصیت خویش قرار میدهد در آن زمان درک میکند که کسی که او شخصیت ایشان را الگویی برای رشد شخصیت خویش قرار داده است در زمان بچگی دست به چنین کاری نزده است خودبخود دست از آن کارها برمیدارد.
7 به هیچ عنوان در جلو چشم کودکان درگیری لفظی نکنید تا میتوانید از چنین حرکاتی پرهیز کنید چرا چون تاثیر مخربی در روابط آینده کودکان دارد چنین رفتاری و یا وارد بحثهای نشوید که حالت عصبانی در آن وجود داشته باشد این نوع برخورد از کار خشونت بدتر است برای کودکان و بر روان کودکان تاثیر مخربی دارد.
8 به هیچ عنوان جلو جشم کودکان خود پشت سر دیگران دست به بدگویی و غیبت کردن نزنید چرا چون آن کودک در آن زمان احساس میکند که فردی که ازش نام برده میشود چیزی بر سر والدینش آوده است و یا کاری کده است که انزجار و تنفر والدین به آن جلب نموده است و کودک در آن حالت دچار شوکه میشود و از کسی که ازش نام برده شده است تنفر پیدا میکند و این تنفر بر اساس زمانی و سنین ایشان کم کم فراوانتر میشود و میتواند شخصیتی کینه توز به کودک به بخشد که برای جامعه هیچ منفعتی نخواهند داشت نه برای خود بچه و نه برای روابط آینده بچه خوب نیست. برای نمونه بعضی اوقات پدران و مادران در خانه پشت سر کسانی دست به بدگویی میزنند در جلو چشم کودکان خویش در برابر فرداش که با فرد مذکور برخورد میکنند به راحتی سلام علیک میکنند و به خانه دعوتش میکنند در این زمان است که کودک در جا شخصیت هم پدر و هم مادر که الگویی رشد شخصیت خویش قرار داد است و نسبت به آنها تفنر پیدا میکند و میتواند روزها و سالها به طول به کشد تا کودک بتواند از آن بحران فکری که والدینش برای ایشان ایجاد نموده اند رها بشود در این زمان کودک راه رشد شخصیت خویش را گم میکند و تاثیر مخرب خطرناکی در اینده و روابط اجتماعی کودک پیدا میشود چون کودک دیگر الگویی ندارد برای رشد شخصیتش به آسانی میتواند به دام انسانهای خلافکار به افتد و چون به خود ایمان و باور ندارد به آسانی تسلیم موادمخدر میشود این دردها و این رنجها خود والدینش برای کودک ایجا نموده اند بدون اینکه خود بدانند چکار کرده اند.
شخصیت هر کودک و یا بدست آوردن اعتماد به نفس کودکان بستگی به تنظیم رابطه والدین با کودکان دارد و رفتارهای آگاهانه و انسانوار که میتواند به کودک خودباوری و استقلال فکری و به سوی یک اعتماد به نفس قویی سوق بدهد که آینده ی درخشانی در انتظار کودک باشد.
9 به هیچ عنوان جلو چشم کودکان خود را بیزار و یا خشن و یا عصبانی نشان ندهید تاثیر خوبی بر روان کودک نخواهند داشت تا میتوانید در جلو چشم کودکان خوش رو و لبخند و مهربان خود را نشان بدهید تا به خودباوری کودک کمک بشود که شخصیت خود را سازماندهی کند.
10 به هیچ عنوان جل چشم کودکان خویش مشروب نه نوشید در آن لحظه احتمال دارد به حالت غیر طبیعی مبتلا بشوید و تاثیر مخربی بر روان کودکان دارد و باز کودکان در آن لحظه احساس میکند که والدینش دیوانه شده اند و آنچه بعنوان الگویی رشد شخصیت میباشد از دست میدهد و راه خویش را گم میکند.
11 بعضی اوقات کودکان در باره چیزی از والدینشان سئوال میکنند باید بطور جدی و خیلی مهربانانه جواب سئوالهای کودکان داده بشود چطور در خیابان با یک انسان بالغ برخورد میکند که جواب سئوالش میدهید همینطور جواب شئوال کودکان بدهید طوری که دل کودک را نی آزراید.
12 پدران و مادران همیشه کاری بکنند که وقتیکه کودکان به سن 3 الی 4 سالگی رسیدند کمتر بغلشان بکنند و سعی کنند جا خواب خصوصی برای کودکان داشته باشند که تا هم مستقل و خودباوریشان تقویت بشود در روابط عاشقانه آینده اشان دچار اشکال و مشکلات نشوند. چرا چون اگر پدران و مادران بیشتر کودکان بغل کنند و همیشه کودکان را پیش خود در رختخواب خود بخوابانند دو نوع ضرر رفتاری و شخصیتی برای کودکان ایجاد میکنند که یکم کودکان به خاطر آن عشق مادری و فرزندی که دارند میتواند عوض بشود که به خاطر محبت مادری نسبت به پسران که پیدا شده است همیشه از زنان بزرگسال خوششان بیایدو هم از نظر اسقتلال مستقل نباشند و همیشه احساس وابستگی داشته باشند که توان تصمیم گیری برای زندگی خویش و تشکیل زندگی خویش نداشته باشندو دختران هم همچنین در برابر آن محبتی که بین دختر و پدر ایجاد شده است باعث میشود که همیشه از مردان بزرگسال خوششان بیاید و هم از نظر تصمیم گیری هم همیشه احساس وابستگی بکنند و توان سامان دادن زندگی خویش را نداشته باشند.
و در این رابطه سامان دادن هر جامعه ای و سلامتی هر جامعه ای کودکان میباشد هر کسی و یا کسانی که ادعای یک جامعه سالم را داشته باشند باید از کودکان خود که بخش کوچکی از جامعه و یا یک جامعه کوچک خانواده میباشد شروع کنند برای سلامتی جامعه و پایه و اساس هر جامعه ای بستگی به سلامتی روانی کودکان آن جامعه دارد. کودکان در زمانی که در رشد شخصیت خویش الگویی این رشد ار والدین کپی میکنند در اصل ابراز هویت میکنند اگر والدین در تقویت این هویت سهیم باشند کودک روز بروز به سوی هویت خویش و هویت انسانی خویش تقویت و هدایت بشود آن زمان دیگر ما جامعه غیر سالم را نخواهیم داشت.
13 به هیچ عنوان میان کودکان خویش تبعیض آمیز برخورد نکنید برای مثال مسلمانان میان دختر و پسر تبعیض قائل میشوند که متاسفانه این تبعیض حتی توسط پسران علیه خواهران خویش انجام میشود این هم به سبب رفتار والدین با این قضیه میباشد که تاثیر مخرب خطرناکی بر روابط جامعه دارد و یک طوری پسران نسبت به دختران مبتلا به بیماری ناخودآگاه حسادت بیمار گونه میکنند. طوری با کودکان خود رفتار کنید که احساس حقوق برابر کنند اگر بذر تبعیض میان کودکان خویش به پاشید مطمئن باشید در آینده این تبعیض به جامعه منتقل میشود و همه گیر میشود.
مثل
Jealousy morbid
همان اسمش است حسادت بیمارگونه.
14 تا میتوانید بذر دوستی بذر خودباوری و انسانوار کودکان را پرورش بدهید سلامت بودن کودکان بع این معنا میباشد سلامت بودن جامعه میرساند جامعه چیست؟ در اصل یک خانواده سه الی 4 نفره خودش یک بخش کوچکی از جامعه میباشد جامعه از خانواده شروع میشود آنگاه ملت شهر را تشکیل میدهند این جامعه کوچک تبدیل یه یک جامعه بزرگ شهر نشینی میشود بنیاد هرجامعه خانوادها هستند هر نوع رفتار مخرب والدین بر کودکان تاثیر مخرب بر جامعه دارد و جامعه و محیط را نا امن میشود و در این رابطه شیرازه جامعه و اجتماع بهم میخورد و نا امنی و محیطی خطرزا ایجا میشود.
یعنی اگر ما بیایم در باره محیطی غیر سالم بحث کنیم در اصل این محیط توسط انسانها نا امن شده است به دلیل عدم آگاهی خانوادها و عدم وجود یک آموزش و پرورش سالم محیط خطرزا میشود و دی عین حال فقر بیکاری نداری عامل محیطهای خطرزا میشوند که انسانهای در آن محیط زندگی میکنند محیط را خطرزا نموده اند.
رشد جسمی تا رسیدن به این دوره دو مرحله بحرانی و جهشی خود را پشت سر گذاشته است. در دوره کودکی و به ویژه دوره نوجوانی ، رشد جسمی چشم گیر بوده و با تغییرات اساسی مشخص میشود. با شروع جوانی آهنگ رشد تدریجیتر و کندتر میگردد و دیگر آن سرعت مرحله قبل را ندارد. رشد قد و اندامهای بدن هرچند متوقف نشده، ولی بسیار کند شده است.
رشد فکری ، شناختی و عاطفی هنوز ادامه دارد و تجاربی که جوان با آنها برخورد میکند، فکر و بینش او را تحت تاثیر قر ار میدهد. در مرحله قبل اگر نوجوان در تلاش بر عنادورزی در مقابل افکار و شناختهایی بود که از اطراف و به ویژه از طرف والدین به او دیکته میشد، در این دوران تمام تلاش جوان رسیدن به یک ثبات فکری و شناختی است. هرچند در این دوران نیز گرایشات مختلفی از طرف جوان تجربه میشود و مکاتب مختلفی را انتخاب مینماید، اما هدف از آنها بر هم ریختن و عنادجوئی با ارزشهای دیکته شده برای او نیست. بلکه او در تلاش برای استحکام بخشیدن به هویت خود است و در این راه ممکن است دست به امتحانها و انتخابهای مختلف بزند.
جوانی که دوره نوجوانی را در شرائط مناسب و به صورت سالم و مناسبی پشت سر گذاشته، هویت کاملتری از خود دارد و با دشواریهای کمتری نسبت به افرادی که نوجوانی پرتلاطمی داشتهاند، روبرو است.
عواطف در این دوران هنوز از اهمیت ویژهای برخوردار هستند. هرچند غلیان عواطف و هیجانات دیگر آن تلاطم دوران نوجوانی را ندارد، اما نیاز به عشق و صمیمیت از ویژگیهای اساسی دوره جوانی است و تفاوت آن با عواطف دوران نوجوانی ، ثبات و هدفمندتر شدن آن است. نوجوان با جوشش عواطف و هیجانات ناگهانی خود روبروست، به صورتی که توانایی کامل برای کنترل مناسب آنها ندارد. خیالپردازیهای شدید ، دوستیهای بسیار صمیمی و روابط با جنس مخالف مضرهایی برای عواطف دوران نوجوانی هستند. در حالی که در دوره جوانی فرد تلاش میکند، سر و سامانی به عواطف خود بدهد و تصمیماتی برای آنها اتخاذ کند.
اریک اریکسون دوره جوانی را دوره صمیمیت و تعلق میداند و معتقد است که با شکل گیری هویت ، فرد آماده میشود تا به مرحله رشد روانی اجتماعی پا بگذارد. در این محله فرد میتواند بر اساس عشق ، صمیمیت ، دوست داشتن و تعهد رابطه برقرار کند. بر عکس اجتناب از برقراری رابطه با دیگران ، فرو رفتن در خود است که منجر میشود فرد به گوشهگیری و انزوا پناه ببرد. نیاز به تعلق و صمیمیتی که در این دوران در فرد وجود دارد، منتج به مساله مهم ازدواج میشود. در واقع این دوران را دوران ازدواج نیز نامیدهاند.
مشکلات مربوط را به تصمیم گیری و انتخابها در جوانی
با رسیدن به یک هویت نسبتا کاملتر ، فرد خواه ناخواه در شرائطی قرار میگیرد که ملزم به اتخاذ تصمیمات و انجام انتخابهایی است که اهمیت ویژهای در زندگی فرد دارند. برخی از این تصمیم گیریها و انتخابها سرنوشت ساز هستند، مثل ازدواج ، مثل انتخاب شغل و برخی تصمیماتی هستند، سادهتر و جزئیتر. برای انجام این انتخابها جوان نیاز به شناختهای کامل ، استفاده از راهبردهای مناسب و کمک و یاری از همان الگویی میباشد که متناسب با زمان به پیش میبرود بر اساس تجربیاتی از رفتارها بدست می آورد افزایش توان فکری جوان و بالا بردن قدرت تصمیم گیری وی ، اهمیت بسزائی در صحت انتخابهای او خواهد داشت.
ازدواج و انتخاب شغل: دو مشکل اساسی جوانی
دو ویژگی مهمی که در جوانی از رنگ و نمای خاصی برخوردار است و در واقع هر دو از دوره نوجوانی شکل گرفته و بتدریج متکاملتر شدهاند، تمایلات عاطفی و استقلال طلبی است. تمایلات عاطفی جوان را به انتخاب کانونی که نیازهای او را ارضا میسازد، میکشاند و تمایلات استقلال طلبانه به اتخاذ راهبردهایی برای کسب استقلال مالی ، فکری و... .
البته این نوع تکامل بستگی به رشد فرهنگی و فکری یک جامعه دارد در جوامع گوناگون بعضی بسته و بعضی آزاد فرق و تفاوت دارد. برای مثال در جوامع خاورمیانه توام با خرافات و خشونت پیش میرود و فقر فکری بیحد وبی حساب است با جوامع اروپایی فرق اساسی دارد.
طبیعتا در جامعه ای که دارای فقر فرهنکی باشد رشد شخصیت با مشکلات فراوان روبرو میشود و موانعهای در پیشرو جوانان برای رسیدن به اهدافشان در آن جوامع بیمار وجود دارد متاسفانه.
تلاش ویژه جوان برای کسب استقلال مالی بسیار بارز و روشن است و او را وادار به انجام چالشهایی میکند تا در راستای انگیزهها و اهداف خود به دنبال یک منبع درآمد باشد. بخشی از مشکلات مربوط به شغل به انتخابهای جوان برمیگردد و بخش مهم دیگری از آن به شرائط و موقعیتهای اجتماعی. اما در هر حال بالا بردن شناختهای فرد و قدرت تصمیم گیری و توان او برای استفاده از شرائط و فرصتها و خویشتن شناسی و کشف استعدادها نقش مهمی در موفقیت او برای غلبه بر موانع موجود بازی میکند. همین خصوصیات در انتخاب او برای ازدواج و فراهم آوردن شرائط مناسب نیز از اهمیت خاصی برخوردار است.
در هر جامعه ی اگر دانشگاه خوب وجود داشته باشد اگر از نظر مالی مردم زندگی آسود ه ای داشته باشند این بازنمیتوان آن جامعه را یک جامعه پیشرفته نام برد اگر 30سال درس بخوانند باز به دلیل تفکر دیکتاتوری که بر جامعه حاکم است پیشرفتی در کار نخواهند بود و کسی که درای فوقلیسانس هم باشد باز در او تفکر دیکتاوری و عدم پذیرش تفکر دیگری رشد نموده است و دولت سرکوبگر به خورد ایشان داده است شاید حرفهای رنگاورنگ و آزاد و در باره آزادی بحث کند اما وقتیکه مخالفش پیدا به شد بدترین دیکتاتور تبدیل میشود.
بنابر این رشد هر جامعه ای اول رشد سلامتی کودکان میباشد دوم آزادی بیان آزادی بیان و ازادی مطبوعات به انسانها فرصت میدهد که برای ابراز اشتباهات و در اصلاح آن با یاری تفکر گوناگون اندیشهای گوناگون و ابراز و بیان آنچه انسان فکر میکند و انتشار این تفکرها باعث میشود در جامعه با کمک و یاری یکدیگر اجتماع پیشرفت کند و به نحویی رفتاری و گفتاری و کرداری جامعه تکامل یابد. وقتیکه در جامعه آزادی بیان و آزادی ایجاد گروه های حقوقی و محیط زیستی و تشکلاهای مدنی وجود داشته باشد جامعه به طور خودکار توسط این تشکلاهای مدنی در شهرها و دهکدها تکامل میابد و به یکدیگر کمک میکنند و از یکدیگر کمک میگیرند برای پیشبرد اهدافهای سالم و گام برداشتن در جهت رشد بهتر دموکراسی خواهی و آزاد اندیشی در جامعه و امروز عصر ارتباطات میباشد و توسط این ارتباطات با جامعه های گوناگون و تشکلاهای با تجربه در کشورهای گوناگون ملت این فرصت را بدست می آورند برای بهتر شدن زندگی انسانها از هر نظر از یکدیگر کمک بگیرند و جامعه را تکامل به بخشند طبیعتا در تکامل و بهتر شدن زندگی و رشد سالم کودکان هم سهیم خواهند بود این تشکلاهای صنفی و مدنی..
بیگانگی انسان از خود، یکی از مهمترین مسایل انسانشناختی است که در زبانهای اروپایی با واژه الیناسیون (alienation)از آن یاد میشود.
اهمیت قدرت تصمیم گیری
انسان در مسیر زندگی خود با انواع مسائل و مراحلی مواجه میشود که ناگزیر از تصمیم گیری است. تصمیم گیری نقش گستردهای در زندگی آدمی دارد. از تصمیم گیریهای جزئی در امور کوچک گرفته، تا تصمیم گیریهای بسیار بزرگ و پراهمیت. برخی از تصمیم گیریها چنان به راحتی صورت میگیرند که شاید ما چندان توجهی به آنها نمیکنیم، اما در مقابل مسائلی نیز در زندگی وجود دارند که اقدام به تصمیم گیری در مورد آنها شاید مدت زمان طولانی وقت لازم داشته باشد. در هر حال اهمیت این تصمیم گیریها به لحاظ اهمیتی که اکثر آنها در سرنوشت فرد دارند، بسیار زیاد است و چه بسا تعلل در شناخت راههای تصمیم گیری بهتر ، عواقب جبران ناپذیری را برای فرد به بار آورد
عوامل موثر در قدرت تصمیم گیری
نوع مشکل
در مورد سهولت تصمیم گیری ، نوع مشکل نقش اساسی دارد. مشکلات کوچکتر معمولا خیلی راحتتر حل میشوند، چون تصمیم گیری در مورد آنها راحتتر صورت میگیرد. اما مشکلات پیچیدهتر به لحاظ نیازی که به اطلاعات تخصصیتر دارند و اغلب چند جنبه مختلف از زندگی فرد را شامل میشوند، با روند کند تصمیم گیری مواجه هستند. علاوه بر این مشکلاتی نیز وجود دارند که زمان در تصمیم گیری برای آنها بسیار اهمیت دارد، بطوری که در یک مدت زمان کوتاه ، باید تصمیم گیری مهمی را انجام دهد. در مورد این نوع موارد توجه به قدرت تصمیم گیری و بالا بردن توان آن حائز اهمیت است.
خود این مبحث بستگی به توانای شخص دارد و بستگی و محیط سالم. اما تصمیم گیری در یک محیط نا امن و نا سالم شاید با دشواریهای روبرو بشود برای شخص تصمیم گیرنده.
اعتماد به نفس و قدرت تصمیم گیری
افرادی که دارای اعتماد به نفس بالایی هستند، از قدرت تصمیم گیری بالاتری برخوردار هستند و در شرایط بحرانی قادر به تصمیم گیریهای مناسب میباشند. در حالی که افراد دارای اعتماد به نفس پائین ، اغلب در تصمیم گیریهای خود دچار مشکل هستند. آنها شاید برای امور خیلی جزئی ، زمان خیلی زیادی صرف کنند تا تصمیم گیری لازم را انجام دهند و برخی از آنها حتی از شرائطی که آنها را ناگزیر از تصمیم گیری میکند، فرار میکنند. به همین علت است که این افراد ریسک پذیری کمتری از خود نشان میدهند.
افسردگی و قدرت تصمیم گیری
در میان تمام علائمی که افسردگی دارد، ناتوانی در تصمیم گیری از علائم اساسی است. فرد افسرده حتی برای مسائل جزئی روزمره ، فاقد قدرت تصمیم گیری است. بیحوصلگی و خلق پائین او ، قدرت تصمیم گیری او را تحتالشعاع قرار میدهد و این مساله زمانی شدت پیدا میکند که ناامیدی در فرایند تصمیم گیری او دخالت میکند. فرد افسرده امیدواری کمتری به آینده دارد. بنابراین با بدبینی با مسائل برخورد میکند و توجه بیش از حد به ابعاد منفی مسائل او را از تصمیم گیری مناسب محروم میسازد. او از هر کاری که نیاز به صرف انرژی ، چه کم و چه زیاد دارد، دوری میکند. تصمیم گیری فرایندی است که به انرژی فکری زیادی نیازمند است.
اضطراب و قدرت تصمیم گیری
اضطراب بر روی بسیاری از فرایندهای ذهنی انسان تاثیر مخرب دارد. شاید معروفترین تاثیر اضطراب ، روی حافظه باشد. زمانی که دانش آموز احساس میکند در پاسخ سوالی که آشنایی کاملی با آن دارد، حافظهاش از کار میافتد، سرش خالی میشود و احساس میکند هیچ مطلبی به ذهنش نمیرسد. همین اتفاق در فرایند تصمیم گیری اتفاق میافتد.
اولا اضطراب مانع از آن میشود که فرد بتواند از اندوختههای ذهنی خود ، از تجارب و اطلاعات خود در فرایند تصمیم گیری استفاده کند، چون هیچ مطلب و تجربهای که برای او یاری کننده باشد، به ذهنش نمیرسد و آنچه به ذهنش میرسد، بسیار دست و پا شکسته و فاقد سودمندی لازم است. از سوی دیگر اضطراب نگرانی فرد را از احتمال شکست افزایش میدهد، قدرت ریسک پذیری او را کاهش میدهد و اجازه نمیدهد که فرد در کمال آرامش تمام جوانب را مورد بررسی قرار دهد. از این رو فرد مضطرب یا خیلی عجولانه تصمیم میگیرد و یا به قدری تصمیم گیری را طولانی میکند تا فرصتهای طلایی را از دست میدهد.
برای سلامتی هر جامعه ای چند چیز مهم و حیاتی لازم هستند آنهم عدالت اجتماعی و تظمینهای اجتماعی مثل کمک هزینه اجتماعی تظمینهای در رابطه با حقوق بیمه و تظمینهای در رابطه با حقوق بازنشستگی و تظمینهای در رابطه با عدالت اجتماعی در حیات زندگی بشریت مهم و حیاتی میباشد.
و در زیر اینها و پهلوی اینها آزادی بیان و آزادی ابراز عقیده و بیان آن و آزادی مطبوعات و حق انتخاب در این رابطه مهم و حیاتی میباشند.
اگر اشتباهی املای و یا نوشتاری به چشمتان خورد لطفا ما را با خبر کنید و اگر هم از این نوشته و مقاله روانشناسانه انتقادی دارید باز ما در خدمت هستیم برای بهتر شدن کارهای ما کمک کنید متشکر میشوم.
سال نو میلادی به همه عزیزان تبریک میگویم و امیدوارم سال آینده سال آشتی سال برقراری آزادی و سال اتحاد و دستی میان انسانها باشد من در رابطه متاسفم که دولت نژاد پرست ترک در روزهای گذشته خیلی از عزیزان ما را به طور فجیعی قتلعام نمود و شادی سر این سال را به گریه و غمگینی در خانه کردها ایجاد نمود.
من به ملت کرد تسلیت میگویم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر