۱۳۹۱ اردیبهشت ۲, شنبه

در جامعه امروزی که پر از اجحاف و توهین است و با روز روشن از بچه ها



در جامعه امروزی که پر از اجحاف و توهین است و با روز روشن از بچه ها سؤاستفاده میکنند از کار کشیدن گرفته تا 


کارهای نا درست و غییر انسانی و سؤاستفادهای جنسی آنهم بخاطر فقر نداری بدبختی در جامعه و خشونت مادران و پدران علیه یکدیگر جلو چشم بچه ها همه اینها بر روح و روان کودکان تاثیر گذار هستند. اگر یک بچه بیاید و به پدر و مادرش بگویید یک فرد اینطور به من گفت و یا به من توهین کرد با جوابی کوبنده و توهین آمیز روبرو میشود بچه پدر ولش کن بچه است دروغ میگویید مادر هم همچون پدر چنین جوابی میدهد به بچه اما ما یک مثال داریم آن هم این است هر کسی که دروغگو باشد خیال میکند همه مثل او میباشند و دروغگو هستند. این خودش یک نوع سرکوب در عین حال و باز میتوان گفت این یک نوع آموزش دروغ است به بچه یاد میدهند و اما در این فکر نیستند که بچه هرگز نمیداند دروغ یعنی چی و شاید در آن هنگام بچه دچار سرخوردگی بشود برای اینکه هیچ کس به ویی اعتماد ندارد. بلی بچه ای که هرگز نمیداند دروغ یعنی چه ویی را به دروغگو متهم میکنند و او را با روز روشن سرکوب میکنند آن هم سرکوب روحی و روانی از سوی مادران و پدران نادان.
برای مثال من خودم بارها شنیده ام که پدران قسم خورده اند که اگر بچه اشان به فلان جا برود ویی را میکشند اما بچه به فلان جا رفت و برگشت شاید بچه در آن هنگام در او ترس و وحشت ایجاد بشود اما بعدأ برای ویی روشن میشود که این همه دروغ بود که پدرش به ویی گفت ویا ویی را تهدید به قتل نمود اگر چنین کاری را بکند او را بکشد و یا به جای که باب دل پدر نیست برود . و یا اگر بچه ها به خاطر کنجکاوی از پدر و یا مادر سئوالی کنند در مورد چیزی با جوابی وارونه و غییر واقعی روبرو میشوند بچه ها آن هم غییر جدی و دوم با بچه ها صادق نیستند همین خودش باعث درهم شکستن شخصیت بچه میشود.
دروغ با بچه.
برای مثال پدران و مادران به بچه میگویند ما این کار را بر سر شما خواهیم آورد اگر به حرف ما گوش نکنید اما بعد برای بچه روشن میشود که همش دروغ است شاید اولش یک کم ترس و وحشت در او ایجاد بشود اما بعدأ زمانی که فهمید که این دروغ است او هم یاد میگیرد با همان میزان با بچه اش همان برخوردی کند که پدر و مادر با وی کرده بودند. خود این مسائل حالت ارثی پیدا میکند از والدین به فرزندانشان منتقل میکنند دروغهای خویش را.همین برخوردها باعث میشود که بچه بهانه جو و پرخاشگر به بار آیید.
کتک زدن بچه ها از سوی مادران و پدران جنگ و دعوا ی لفظی میان والدین در جلو چشم بچه ها خودش بزرگترین خطر است برای آینده بچه بر روح و روان او تاثیر مخربی خواهد داشت.
بچه های خیابانی که برای یک نان خشک هزار ویک بار تمنا میکنند شاید آقای یا انسانی دلسوز برای آنها یک نان بخرد و یا به آنها پول ناچیزی بدهد خوب آینده اینها چه خواهد شد و بکجا خواهد رسید؟ به این سئوال باید پاسخ بدهید.
  چرا بچه های فقر زده از بچه های ثرتمندان با تجربه ترند؟
جواب برای اینکه بچه ی یک ثروتمند فقط لزت زندگی را امتحان نموده است هرگز خود را گرسنه ندیده است و باز هرگز خود را محتاج ندیده است و تلخی زندگی را ندیده است و باز یک بچه ثروتمند خلاقیت و توان یک بچه فقر زده را ندارد چرا چون او هرگز به خیابانها  نمیرود و از اجتماع بی اطلاع است بین سیاه و سفید در عمل ندیده است اما یک بچه فقر زده همه اینها را امتحان نموده است با افراد گوناگون حرف زده است  بخاطر نداری و بدبختی دائم در خیابانها است و دنبال یک لغمه نان است و میتوان گفت بچه فقر زده هم تلخی را دیده است و هم خوشی را برای یک بچه فقر زده هنگامی که شکمش سیر بشه خوشی است برای او
برخورد نادرست والدین با کودکان دروغ گفتن و دروغ یاد دادن به کودکان توسط والدین نباید اینکار را انجام بدهند والدین باید دائم برای یاد گرفتن با روانشناس خانواده ملاقات کنند تا یاد بگیرند که خوب با بچه اشان برخورد کنند. حال سر گذشت یک خانم که بتازگی از شوهرش جدا شده است و من با ویی ملاقات نمودم و برای من اینطور توضیح داد. حال در باره طلاق و عوارض آن در بچه ها.
سؤال: بعد از
چهارده سال زندگی زناشوئی و با داشتن 3فرزند و11و8 و 5 ساله شوهرم روزی به من گفت که دیگر برای آمدن خانه هیجان ندارد، سپس ایرادگیری از من و طرز حرف زدنم شروع شد. دیری نگذشت که احساس کردم مرا با کسی مقایسه می کند . شجاعانه از او سؤال کردم که پای زن دیگری در کار است؟ محکم ولی ریاکارانه گفت که من دیوانه شده ام ، دوستی کمک کرد و بالاخره طرف مربوطه را که یکی از همکاران شوهرم بود شناسائی کردم. باز با خود گفتم که به خاطر دل شکسته ام آشیانه بچه ها را نپاشم و به او فرصت دومی دادم. چند هفته ای که گذشت گفت من به خاطر بچه ها نمی توانم خود را زنده بگور کنم. من در این خانه شاد نیستم و مسئولیت شغلی من آنقدر سنگین است که باید از زندگی خانوادگی ام خیلی راضی باشم تا از عهده این مسؤلیت بر آیم. دیگر حرفی برای گفتن نبود. چند روز بعد اقدام به طلاق کردیم و یک ماه مثل دو بیگانه زیر یک سقف بودیم و بالاخره به آغوش شادی رفت و من ماندم و بچه ها و سؤالات بی پایان آنها.
روزی ازاو خواستم که با هم به روانشناسی مراجعه کنیم و یاد بگیریم که با بچه ها چگونه رفتاری داشته باشیم که کمتر آسیب ببینند.
به این کار هم حاضر نشد و گفت من خودم می دانم به بچه ها چه بگویم.
روزی مشغول مرتب کردن کمد پسر پنج ساله ام بودم که پسر
11ساله ام بی مقدمه پرسید مامان چرا تو فقط کار می کنی و سکسی نیستی؟ ابتدا فکر کردم که گوشم اشتباه شنید ولی بعد در توضیحی که داد متوجه شدم که پدرش به او گفته علت جدائی ما این بود که من«سکسی» نبودم. ترا به خدا با همان صراحت و صداقتی که در شما سراغ دارم به من پاسخ بدهید که در طلاق با بچه ها چه باید کرد؟
پاسخ: اولا
ً من بسیار متأثرم که همسر شما به توصیه شما برای یاری گرفتن از یک متخصص در مورد گفتگو با فرزندانتان عمل نکردند و بر عکس شخصاً با فرزند 11 ساله شان آنگونه گفتگوئی را داشتند که منجر به آن سؤال بسیار بسیار نامناسب و نامتناسب برای یک پسر بچه 11 ساله با شما شد. ولی چه باید کردما بزرگسالان کودک روان بسیار داریم، که نقش والدینی خودشان را جدی نمی گیرند. بگذارید در پاسخ شما یک بررسی عمومی را که می تواند برای دیگران نیز مفید باشد ارائه کنم. حتماً شما هم پاسختان را دریافت خواهیدکرد.
طلاق بر روی کودکان اثر بسیار بدی دارد. بر احساس امنیت، بر احساس اعتماد ، بر احساس تداوم، و در بسیاری از موارد خود دوستی آنها اثر منفی می گذارد. ولی میزان این اثر منفی علاوه بر خود طلاق به پدیده های همراه با طلاق نسبت بسیار آشکاری دارد. اینکه مادر و پدر با هم و به هنگام طلاق چه می کنند؟ با بچه ها چگونه بر خورد می کنند و به آنها چه می گویند؟ پس از طلاق رفتارشان با یکدیگر چگونه است و شرایط زندگی برای هر کدام به چه صورت در می آید. همه عوامل فوق طلاق را برای کودکان آسان تر و یا بسیار دشوار می کند.
 دکتر خانـم روانشناس متخصص امور طلاق و بچه های طلاق که نمونه از بسیار...ششها از سی سال با خانواده های طلاق کار کرده در کتابی به نام «بخاطر بچه ها» که در سال 200
5به چاپ رسیده است چنین توصیه می نماید. که اولاً عوارض طلاق در سنین مختلف کودکان، متفاوت است و این تقسیم بندی ساده را من از آن کتاب برای خواننده سایت خودم خلاصه می کنم.
طلاق و کودکان نوزاد تا سه ساله:

بزرگترین چالش رشد و تحول این دوران برای کودکان مسئله اعتماد یا عدم اعتماد است. و اعتماد از طریق یک دلبندی و دلبستگی امن با پدر و مادر و از طریق گرفتن توجه از این دو موجود مهم در زندگی خودشان به دست می آورند.
طلاق با کودکان نوزاد تا سه ساله احساس اعتماد و دلبستگی را آسیب می زند و کودک احساس فقدان و از دست رفتگی پیدا می کنند، بهانه جوئی ، خشم و عصبانیت، اختلالات خواب، افسردگی و انزوا از عوارض ثانویه طلاق است به خصوص که در این سن کودکان قادر به بیان احساسات خود به خوبی نیستند. برای کاستن از عوارض جانبی طلاق چه بکنیم و چه نکنیم؟

چه بکنیم؟:
جلوی بچه ها متمدن و آرام و محترمانه با یکدیگر رفتار کنید. جنگ لفظی یا بدنی بسیار گزنده است.
 یک برنامه منظم که هر دو والدین را تاحد مقدور و برابر از نظر زمانی مسؤل مراقبت و بازی و نگهداری با کودک بکند، تنظیم کنید.
 خانه آشنای کودکان را ناگهانی تعویض نکنید
. در وقت رفتن به خانه هرکدام یک اسباب بازی یا بالش و یا پتو که کودک به آن وابسته است همراه او کنید.
 یک نوار قصه با صدای مادر و صدای پدر را داشته باشید که کودک در جائی که یکی از آنها غایب هستند بتوان
ند به آن گوش بدهند.

چه نکنیم؟
دعوا و بکار بردن الفاظ بد.
 قطع رابطه کودک با یکی از والدین.
طولانی کردن فاصله ملاقات والدین با کودک مثلا
ً ماه ها و هفته ها به علت عصبانی بودن از یکدیگر، کودک را از دیدار مادر یا پدر محروم کردن.

طلاق و کودکان سه تا شش ساله:
کودکان در این سن به سمت استقلال و خود کفائی می روند و این چالش بزرگ آنها در این سن است
کودکان در این سن اولا
ً برای خود قدرتهای خیالی و معجزه گونه قائلند و ثانیاً با خیال پردازی و فانتزی دنیائی می آفرینند که در کنترل آنهاست و از طرفی به والدین هم یا اعتماد یا عدم اعتماد پیدا کرده اند. بستگی به کیفیت ارتباطی آنها در سه سال اوّل عمر دارد.
از عوارض ثانویه طلاق در این سن  جا به جا شدن احساس امنیت با ناامنی و نا پایداری ، از بین رفتن احساس اعتماد به والدین و دنیای اطراف، نوعی واپس گرائی و بازگشت به کودک واره گی، چسبیدن اضطرابی به والدین و اختلا لات خواب وخوراک است.
به خصوص دنیای خیالی آنها سبب می شود آنها خود را مسؤل طلاق بدانند یا درباره جلوگیری از طلاق خیال پردازی کنند و وقتی بر خلاف دعا ها و آرزو ها و برنامه های آنها طلاق صورت می گیرد، نوعی احساس گناه، شکست خوردگی و حس شرمساری بر جای می ماند. کودکان این سن را چگونه می توانیم در مراحل طلاق کمک کنیم؟
 به کودک خود بگویید که طلاق تقصیر آنها نیست و به دست آنها هم قابل پیشگیری نیست.
کودکان در این سنین از مرگ و از دست رفتن والدین وحشت دارند، فاصله دیدار ها را خیلی نزدیک و در صورت مقدور هر روزه کنید که نقش والدینی شما بر جای خود باقی باشد.
مثلا
ً یکی از شما بچه را به مدرسه ببرد و دیگری بردارد و غیره.
 به فرزندانتان اجازه بدهید با راه خودش شما ر ا زیر سؤال ببرد و از هر دوی شما خشمگین باشد. لازم نیست بخصوص ازسر لج بازی و خودخواهی و حرصی که از همسر خوددارید ، نظر کودکان را به نفع خودتان و برای روز«مبادا» پیش خرید کنید. این بچه ها روزی بزرگ خواهند شد و قضاوتشان بستگی به رفتارشما دارد ونه گفتار و تبلیغ دیگری
عکسی از همسر سابق خود را در مح
ّل زندگی جدید داشته باشید. بگذارید حس خانوادگی همراه فرزند شما باشد. اگر دوست دختر و یا دوست پسر شما مخالف این کار شماست، من زنگ خطری را برای شما وانتخابتان به صدا در می آورم.
در خانه خود یک جعبه یا صندوقچه پیام ها، به نام همسر سابق خود درست کنید که فرزند شما بتواند پیام ها، نقاشی ها و هدیه هائی که برای مادر و یا پدر غائب در اوقات دلتنگی تهیه می کند در آن جعبه بگذارد و خودش هر وقت خواست خالی کند و یا برای مادر وپدر غائب ببرد. اصلا
ً کنجکاوی نکنید.
اجازه بدهید بچه با تلفن ولی حتما
ً با یک برنامه منظم با مادر و پدر غائب تماس داشته باشد.
پشت همدیگر با بچه ها حرف منفی نزنید، شما طلاق گرفتید . او نمی تواند مادر یا پدر خود را طلاق بدهد. این نکته را بفهمید.
 این اصل را فراموش نکنید که ایجاد تضاد در احساسات فرزند شما نسبت به مادر و پدر، در حد تضاد دلخواه شما باقی نمی ماند و کل وجود کودک را گرفتار تضاد و تشویش می کند و وای از روزی که فرزند شما خودش را مجبور کند که نیمی از «هویت» و وجودش را ترک کند و هدفش این باشد که مادر یا پدر خشمگین خود را با این کار راضی نگه دارد.
درباره
 طلاق سخن گفتم و تلاش کردم که به والدینی که روابط زناشوئی شان به انتهای خط رسیده است، یادآوری کنیم که طلاق پایان رابطه برای زناشوئی هائی که پای فرزندی در میان است، نمی باشد و لذا باید به هنگام جدائی در نظر داشته باشیم که درد و عوارض گذر از یک تونل وحشتناک به نام طلاق را برای فرزندانمان کاهش دهیم و باور کنید که هدیه های گران و سفر های هیجان انگیز علاج کار نیست و تنها چیزی که می تواند از درد این قربانیان تصمیمات بزرگسالان بکاهد، رفتار غیرخودخواهانه و مسؤلانه زن و شوهر نسبت به یکدیگر و فرزندان خود می باشد.
از همسر سابق خود می توانید متنفر باشید، ولی نه وقتی که مادر و پدر فرزند شماست. از همسر سابق خود می توانید خشم داشته باشید و دنبال فرصتی بگردید که انتقام بگیرید، ولی نه وقتی پدر یا مادر فرزند شماست.
احساس اینکه همسر سابق خود را «به خاک سیاه بنشانید» قابل فهم است و نشانه خشم از کسی است که زندگی شما را سیاه کرده، ولی وقتی همین فرد، پدر یا مادر فرزند شماست، همراه با به خاک نشاندن او، بخشی از وجود عزیزترین موجود خود را نیز «به خاک سیاه می نشانید» و همین حقیقت برهنه کافی است که دست و پای شما برای انتقام از همسر ی که با او فرزند دارید بسته شود. شاید بپرسید که با دل سوخته و شکسته و عصبانی باید چه کرد و پاسخ من این است که می توانید مسؤلانه، ذهن و وجود خود را از این خشم مسموم که به همه افراد درگیر آسیب میزند، پاک کنید و بشوئید که در «شوره زار برای هیچ کس لاله نخواهد رویئد».
در پاسخ اینکه این«سم زدائی» آسان است، باید بگویم خیر، و گاه ساعتها روان درمانی و مشاوره تخصصی لازم است که زن و شوهر فراتر از گردوخاکی که در رابطه ایجاد شده، واقعیت ها را ببینید و با خرد مشکلات را حل کنند.
 زندگی خانواده، پس از طلاق می پردازیم و اینکه «مادری و پدری مشترک» بعد از جدائی چگونه باید باشد، می پردازیم.
برای مادری و پدری مشترک بعد از طلاق چه باید کرد؟
 باید ملاقاتهای منظم و در زمانهای مشخص و مناسب با برنامه کودک و نوجوان برقرار کرد. برای این کار باید فرزندان بالاتر از 13 سال را در تنظیم برنامه خود دخالت داد.
 با نیازها و رازها ی فرزند خود و مراحل خاصی که از آن عبور می کنند باید آشنا بود.
 برای کاهش از احساس فقدان و از دست 
رفتگی، که معمولاً کودکان به هنگام طلاق تجربه می کنند، عادتهای آشنای آنها را تاحد مقدور حفظ کنید. مثلاً کلوپ ورزشی، مدرسه، همبازیها، معلم خصوصی، مربی ورزش، بچه های همسایه و محّل و غیره ... را ناگهان از او نگیرید.
 روابط فرزندان را بافامیل دو طرف، درست مثل سابق حفظ کنید. اگر اینقدر بالغ و مسؤل هستید در پاره ای از گرد همائی های بزرگ مثل  عید ها و، جشن تولد، در صورتی که اقوام نیز با احترام و مهربانی برخورد می کنند، شرکت کنید.
ولی اگر تلخی برجای مانده از طلاق به کام بستگان نیز سرایت کرده است، حد اقل پشت فامیل همسر خود بدگوئی نکنید.
فراموش نکنید این افراد همان مادر بزرگ، پدربزرگ، خاله، عمه، دائی و عموی دیروز فرزند شما هستند که با طلاق و جدائی شما و همسرتان آن رابطه بر جای می ماند و آنها هنوز همانی هستند که بودند.
 بعد از طلاق کم کم سرو کله «دیگری» در زندگی شماپیدا می شود. تردیدی نیست که این حق شماست. اگر وجود یا حضور این «دیگری»، علت اصلی طلاق شما نبوده است، حضور او در زندگی شما به هیچ وجه کاری ضد اخلاقی و غیرانسانی نیست، لذا احساس گناه نداشته باشید. ولی عادی بودن این مسئله ضرورتا
ً سبب نمی شود که فرزندان شما نیز مشتاق ورود شخص جدید در زندگی شما باشند. بر عکس، فرزندان شما بر اساس آمار به دست آمده، تاماه ها بعد از جدائی پدر و مادر ، هنوز در رویای بازگشت آنها به سر می برند و طبیعتاً از پیدا شدن سر و کله فرد دیگری در زندگی والدین خود، ابتدا عصبانی هستند تا خوشحال.عامل دیگر اینکه طلاق گهواره اعتماد آنها را آنچنان سخت تکان داده که آنها نمی دانند چه کسی در زندگی آنها باقی ماندنی است.
لذا در این شرایط سخت و شکننده، آنها به هیچ وجه آمادگی آن را ندارند فرد جدیدی که با آنها رابطه ای ندارد، وارد زندگی آنها بشود. تلاش کنید آمادگی یا عدم آمادگی فرزندتان را جدی بگیرید.
گاه شما مایلید برای محکم تر شدن رابطه جدید خود و بر گردانیدن احساس فامیلی، فرزندانتان را خیلی زود با «فرد جدید» زندگیتان آشنا و دوست کنید. این جمله را از دهان یک 
دختر10ساله گوش کنید:
« پدرم این خانم را دوست داره و با او خوش است. ولی خوشا به حال پدر، من از این زن که خیلی تصنعی و غیر واقعی به من محبت می کنه بیزارم. این زن اصلا
ً احساس و انرژی مثبت به من نمی ده. پدرم از من سؤال می کنه که چرا از او خوشم نمی آید، چرا نداره ، خوشم نمی آید، ولم کن...»پسر9 ساله ای می گوید:
« من از دوست پسر مادرم متنفرم، و از مادرم هم بیزار می شوم وقتی به من زور می گه که با آنها وقت بگذرانم. من ترجیح می دهم با خودم باشم و قیافه مسخره او را نبینم.»
 به قول خود به فرزندانتان در طول طلاق و پس از آن حتما
ً عمل کنید، چون آنها تحمل زیادی برای یأس و سر خوردگی ندارند.
 در گفتگو با فرزندان طلاق باید خیلی شفاف و مستقیم حرف زد، زیرا آنها پیام های مبهم را حتما
ًمنفی تفسیر می کنند.
 لحن صدای شما به خصوص به هنگام گفتگو راجع به همسر سابق خود را بسیار مراقبت کنید. زیرا فرزند شما خیلی حساس است،وقتی شما مادر یا پدر غائب او را تحقیر ، تمسخر و کوچک کنید.
 دخالت های همسر سابق خود را در برنامه زندگی با فرزندتان حق او بدانید و اگر مخالفتی هست، بین شما و همسر سابقتان باید حل بشود نه از طریق بچه.
 اگر سختی های طلاق شما را فرسوده کرده، بهانه جوئی های خود را بر سر فرزندتان که به اندازه شما و شاید هم بیشتر از شما فرسوده است، نریزید. در رفع این احساسات منفی با همسر سابقتان به یک روانشناس و یا مشاور خانواده مراجعه کنید که از طریق «مشاوره طلاق» یکدیگر را ببخشید و مثل دو انسان بالغ که فرزندانی با هم دارید در امور مهم دخالت کنید.
 هرگز از فرزندانتان نخواهید که اوراق طلاق را بخوانند.
 تلاش نکنید که فرزندانتان را با انواع حیله ها، حامی خود کنید و بر علیه دیگری مسلح.
 اگر سرشما در دادگاه طلاق کلاه رفته ، خشم خود را با فرزندانتان در میان نگذارید.
 در ساعاتی که غم دارید، خشم دارید، سوگوار طلاق هستید، فرزند خود را
درجریا نگذارید و روانشناس خود تلقی نکنید. این کار یک بزرگسال است.
 اگر علت طلاق، خیانت همسر بوده، از فرزندان خود نخواهید نقش مأمور مخفی، جاسوس، پلیس و قاضی را بازی کنند. آنها مایلند شما را قوی ببینند و بدانند گذشته را پشت سر گذاشته اید. 

این احساس را به او ندهید که در تمام ساعاتی که او با همسر سابق شماست ،شما تنها، غمگین و دلشکستهاید، چون او از دنیا و همه بی زار می شود. 
 تجربه خیانت دید گی را به یک تجربه آموزنده تبدیل کنید و پشت سر بگذارید. تحقیقات نشان می دهند که یک سوم زن و شوهرها پس از طلاق خشم شدیدی نسبت به همه دارند حتی تا ده سال پس از طلاق.
برای حل این احساسات منفی که به خود شما بیش از دیگران آسیب می زند به شیوه های زیر توجه کنید.
 به متخصص با تجربه ای مراجعه کنید که چگونگی تخلیه عواطف منفی را می داند.

 به گروه های حامی که شرایطی مشابه شما دارند مراجعه کنید و از یکدیگر بیآموزید زیرا گاه وقتی مسئله خود را از دهان دیگری می شنوید، راه حل خود را پیدا می کنید و در توسعه هائی که به او می کنید، اشکال کار خود را نیز شناسائی میکنید.
 بدگوئی راجع به«او» را که ریشه همه دردهای خود می دانید متوقف کنید. با بدگوئی های شما« او» عوض نخواهد شد. فقط تصویر بد او و احساسات منفی شما در ذهن خودتان عمیق تر می شود.
 برای زندگی آینده هدفهای جدیدی بگذارید.
 دکتر خانواده را مرتبا
ً ببینید که مطمئن شوید افسرده، مضطرب و بیمار نباشید.
 طلاق مثل هر فقدان دیگری دوران سوگواری خودش را دارد.
 ورزش و در صورت امکان سفر به مکانهای جدید، ذهن شما را تغییر می دهد.
 آینده می تواند شرایطی بهتر از گذشته را به شما ارائه کند.

 آنها که چرائی زندگی را پیدا کنند، با هر چگونه ای کنار خواهند آمد.»
هدف زندگی خود را پیدا کنید. به جستجوی آن بپردازید.
زندگی تنها با ظلاق گرفت تمام شدنی نیست اما نباید خشم خود را بر فرزندانتان خالی کنید در این باره آگاه باشید.
توصیه اگر در وجود کودکتان پرخاشگری و بهانه جوئی است به زود ترین وقت به روانشناس کودک مراجعه کنید   و باز برای مطمئن شدن از حال و احوال خویش با روانشناس و مشاور خانوداه ملاقات کنید.
با امید به دنیای بهتر و زندگی خوشتر برای کودکان
اسماعیل قادری
9/2/2007

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر